یادداشتی از محمدکاظم مزینانی بر کتاب «
#کوچ_اصوات» :
«نقش و کاربرد زبان در داستان، از اهمیت بسیاری برخوردار است. تا جایی که بسیاری از زبانشناسان داستان و شعر را بیش از هر چیز، اتفاقی ادبی قلمداد میکنند. در واقع، فرق ممیزه داستان و شبه داستان در همین موضوع نهفته است. یعنی داستان واقعی، فارغ از جنبهها و سویههای داستانی، یک اتفاق ادبی است.
مهمترین شاخصه داستانهای «
کوچ اصوات»، زبان شاعرانه آنها است. محمدحسن جمشیدی، به جای قصهسازی و ماجراپردازی و خلق نظام چند صدایی، از تکگویی درونی و فضای چند آوایی استفاده میکند. برای نمونه: «و زنش چهل سال، جز صدای نفسهایش، جز صدای پرههای بینیاش، صدایی به شوهرش نداده بود.»
دومین ویژگی این داستانها، حسپردازی است. نویسنده بیشتر از آنکه در پی همذاتپنداری وخلق ماجراباشد، دغدغه حسپردازی را دارد. و این مسئله، برمیگردد به پیشینه شاعری نویسنده، و مهارتهای کلامی و آموختههای زبانی او!
صد البته حسپردازی از عناصر داستانی به شمار میرود، اما محور قراردادن این امر، رفتاری شاعرانه است و در حوزه تجربیات شاعرانه میگنجد.
ادامه یادداشت در لینک زیر:
https://b2n.ir/r51293