#خبر📚 #ساعت_دنگی حاجی علیان به بازار آمد
مجموعه داستان «
ساعت دَنگی» به قلم
#محمداسماعیل_حاجیعلیان چاپ و روانه بازار نشر شد.
✒ برشی از کتاب : مهری خندید. بوی لاک آلبالوییام از روی انگشت مهری خط کشید تا توی مغزم. همه چشمهایشان را باز کرده بودند. چشمم روی شمعها چرخید. بادش گرفت به جان شمعها. در ادکلن انگار
دنگی کرده باشد، روی سلام ایستاد. مهری گفت: «اسد ببردش پارک؟ آخه چرا اسد؟!»
گفتم: «همینطور
دنگی هرکی رو دیدی، ترست میریزه؟!»
اسد گفت: «علمیه...! اسمش رو گذاشتم فوبیای شناخت.»
گفتم: «
دنگی؟!»
اسد نشسته بود روی صندلی پارک. لم داده بود و آسمان را نگاه میکرد. قطرههای باران مستقیم میآمد و تا میخورد به صورتش، پخش میشد توی هوا و بوی تازگی میگرفت. گفتم: «خُب چی صدات کنم؟»
چیزی از کُددادن و کُدگرفتن نمیدانست. سرش را تکان نداد. پلکش را هم گذاشت و
دنگی گفت: «سُهراب.»
خندیدم و گفتم: «با این چشا؟!»
همینطور
دنگی سرش را چرخاند آنطرف و گفت: «مگه چشه؟»
گفتم: «خُب چشه، ولی انگار خدا قشنگتر از اینا نیافریده!»
____
#ادب_فارسی #آفرینش_های_ادبی #حوزه_هنری #داستان #رمان #سوره_مهر@adabefarse