نه اینکه از آدمها بیزار باشی؛ چرا از آنها بیزار باشی؟ چرا از خودت بیزار باشی؟ فقط کاش انتساب به نوع بشر با این قشقرقِ تحملناپذیر همراه نبود، فقط کاش این چند گامِ ناچیزِ درنوردیده در مُلکِ حیوانی به بهای چنین سوءهاضمهٔ مزمنی در کلمات و برنامهها و عزیمتهای عظیم تمام نمیشد! اما این انتساب زیادی گران تمام شده برای شستِ دو دست، برای کارِ مداومِ سرپا، برای گردشِ ناقصِ سر روی شانهها: این دیگ، این کوره، این گریل که نامش زندگی است، این میلیاردها اعلان و تحریک و اخطار و شور و نومیدی، این حمامِ الزامات که تمامی ندارد، این ماشین ابدی توليد و سایش و بلع و غلبه بر دامچالهها و شروع مجدد و بیوقفه، این وحشت شیرین که میخواهد برای هر روز و هر ساعتِ هستیِ بیمقدارت تعیین تکلیف کند!
#مردی_که_خواب_است
#ژرژ_پرک / ناصر نبوی
@abooklover