خشونت ورزی و افراط گرایی در امریکا
امیرعلی ابوالفتح - جامعه امریکا چه پیش از تاسیس ایالات متحده و چه پس از آن ، هیچگاه از
#خشونت اجتماعی و افراط گرایی سیاسی به دور نبوده است. در تمام 400 سال اخیر، تلاش هایی برای سرکوب جریان های اجتماعی و سیاسی در این سرزمین انجام گرفته است.
برای سالیان متوالی، مهاجران اروپایی به کشتار و نابودی بومیان مشغول بودند. سپس نوبت به سیاه پوستان رسید که به شکل برده به امریکا آورده شده بودند. آنگاه، مهاجران سفیدپوست که دیگر، اتباع ایالات متحده به شمار می آمدند، بر سر نظام غیر انسانی برده داری، رو در روی یکدیگر ایستادند و جنگ داخلی را با 600 هزار کشته، به راه انداختند . حتی پایان جنگ داخلی نیز به
خشونت اجتماعی و افراط گرایی سیاسی پایان نداد.
به مدت هشتاد سال، جامعه امریکا درگیر جدایی نژادی خونین و تلاش برای رفع تبعیض نژادی بود. این درگیری ها در دهه های 1650و 1960 به اوج رسید؛ دورانی که در آن، پلیس به شکل هولناکی، مبارزان سیاه پوست را سرکوب می کرد و رهبرانی نظیر مارتین لوتر کینگ، با ترور، از صحنه دور می شدند. حتی موفقیت های بزرگ جنبش حقوق مدنی در کاهش تبعیض نژادی، جامعه امریکا را از
خشونت ورزی اجتماعی و افراط گرایی سیاسی دور نکرد.
درحال حاضر این
خشونت ورزی و افراط گرایی، به شکل گسترده و خطرناکی در امریکا جریان دارد. نمونه اخیر و درعین حال، شاخص آن نیز اتفاقی است که روز ششم ژانویه 2021 در برابر دیدگاه بهت زده میلیون ها انسان رخ داد و بنای عظیم کنگره به عنوان سمبل دموکراسی امریکایی، به دست گروهی از حامیان خشمگین رییس جمهوری امریکا سقوط کرد.
حمله به
#کنگره امریکا؛ آن هم در ساعاتی که اعضای آن در حال بررسی و تائید نتایج انتخابات ریاست جمهوری 2020 بود، نشان داد که جامعه امریکا تا چه اندازه در معرض خطر غلبه
خشونت ورزی و افراط گرایی قرار دارد.
تا پیش از این رخداد، تصور می شد که سیاستمداران امریکایی بعد از عبور از دهه های پر تنش نیمه قرن گذشته، به آن درجه پختگی و عقلانیت رسیده اند که اختلافات خود را در پای صندوق های رای و از طریق دست به دست شدن قدرت میان دو حزب اصلی، حل و فصل نمایند. اما افراط گرایی سیاسی که در اواخر قرن گذشته و دو دهه ابتدایی قرن کنونی در امریکا شکل گرفته است، امکان هرگونه مصالحه و سازش میان جریان های سیاسی را از میان برده است.
در یک سوی این مناقشه سیاسی- ایدئولوژیکی، محافظه کاران راستگرا قرار دارند که هرگونه شکست در برابر رقیب را به منزله از دست رفتن هویت ملی و اعتقادات دینی خود می دانند. به همین دلیل نیز دونالد ترامپ، رییس جمهوری کنونی امریکا که خود را نماینده و سخنگوی این جریان معرفی می کند، از مبارزه تا آخرین نفس سخن گفته است. این مبارزه نیز لزوما بر سر کرسی ریاست جمهوری امریکا نیست، بلکه از این اندیشه نشات می گیرد که اگر رقیب بر روی این کرسی بنشیند، امریکا به خارجی ها فروخته خواهد شد، سوسیالیست ها بر کشور حکومت خواهند کرد و هرج و مرج سیاسی، اجتماعی و فرهنگی امریکا را در برخواهد گرفت.
در مقابل نیز جریان لیبرالی چپگرا، نگران است که در صورت شکست در برابر رقیب، دیکتاتوری، فاشیسم، مهاجرستیزی و خرافه گرایی بر امریکا چیره شود. به همین دلیل نیز این جریان به اندازه جریان مقابل، بر جنگ تا آخرین نفس تاکید دارد.
از این رو می توان گفت جامعه امریکا بیش از هر زمان دیگری پس از پایان جنگ داخلی در دهه 1860، دوپاره شده است؛ آن هم در کشوری که در حال حاضر بیش از 300 میلیون قبضه سلاح گرم در اختیار شهروندانش قرار دارد و شبه نظامیان می توانند آزادانه در خیابان ها تردد کنند. بخشی از همین افراد نیز تحت تاثیر رادیکال شدن فضای سیاسی کشور در اثر انتخابات مورد مناقشه نوامبر سال گذشته، به کنگره ایالات متحده حمله کردند و نمایندگان را به پناهگاه های امن فراری دادند. در جریان این حمله، پنج تن از جمله یک مامور پلیس کشته شد و معترضان خشمگین به تخریب بخش هایی از آنچه خانه ملت خوانده می شود، پرداختند.
واکنش به این
خشونت ورزی سیاسی که گروهی از آن به عنوان کودتا و گروه دیگر به عنوان اقدام تروریستی از آن یاد می کنند، در پیش گرفتن اقدامات رادیکال تر از سوی گروه رقیب بوده است. این اقدامات که با هدف مهار بحران و جلوگیری از تکرار شورش اتخاذ شده است، می تواند خشم و سرخوردگی حامیان ترامپ را در پی داشته باشد و
خشونت های بیشتر در آینده رقم بزند.
به عبارت دیگر، امریکا هم اکنون دچار دور تسلسل
خشونت اجتماعی و افراط گرایی سیاسی شده است که
خشونت و افراط گری یکی،
خشونت و افراط گری دیگری را تشدید می کند؛ رخدادی که برخی از اندیشمندان علوم سیاسی در امریکا، از آن به عنوان "جنگ داخلی سرد" یاد می کنند.
@abolfathusastudy