🌷🌷🕊🌷🌷🕊🌷🌷🕊🌷✍خاطره ای از شهید"مهدی صابری" به روایت "مادر" بزرگوار شهید
🌾چند هفته ای از هجوم "حندرات" گذشته بود
🌴بعد ها از زبان هم رزمانش شنیده بودیم که "مهدی" یک تنه با یک زره پوش توی دل دشمن زده بود و تعدادی از بچه ها و شهدا و مجروحین رو برگردونده بود عقب
🌷با "مهدی" مشهد بودیم،یکی از روزها اصرار زیادی داشت که همان اول صبح به "بهشت رضا" برویم
💐سر مزار فرمانده شهید "سید اسحاق حسینی" کمی بی قراری میکرد
🎋گروهی کوچک زیر تابوت سبز رنگی را گرفته بودند و به سمت ما میامدند با ذکر "لا اله الا الله"
🌷با مهدی رفتیم برای مشایعت
🥀توی صحبت های خانوم های همراه متوجه شدم شهید در هفته های قبل در حرم تشیع شده بود و برای این که تنها خواهرش در ایران حضور نداشت مراسم تدفین به بعد موکول شده بود
🌹"مهدی" مثل ابر بهاری اشک میریخت و در مراسم خاک سپاری اش با دل و جان تقلا میکرد
🌹بعدا بهش گفتم میشناختیش؟
گفت:آره "مامان" از بچه های خوبه خودمون بود با "سید اسحاق" توی یک روز شهید شده بود
🌿حالا که قضیه "حندرات" رو از زبون دوستاش شنیده بودم دونستم که اون شهید هم جزو همون شهدایی بوده که مهدی بدن های مطهرشون رو از دل دشمن نجات داده
🌱حالا مبهوت موندم تو حکمتش
🌷اینکه آن روز باید "مهدی" توی "بهشت رضا" می بود
💐"مهدی" باید خودش را برای خاک سپاری میرسوند
🥀#شهیدمدافع_حرم_مهدی_صابری#فرمانده_گروهان_حضرتعلیاکبر#تیپ_سرافراز_فاطمیون#سالروز_شهـادت🕊