Смотреть в Telegram
🔹 من مُصحَفِ باطلم ولیکن... چه بیهودگیِ جذّابی چهل سالِ آزگار، در جستجوی تو بودم؛ در کتاب‌های قطورِ فقهی و کلامی و فلسفی، در کلماتِ مُطنطنِ ادیبان و مورخان... ببین چه‌قدر دشوار شده‌ام و ناممکن! مثلِ شکوفه ‌دادنِ هیمه‌ای خُشکیده در اجاقِ تاریک مثل عاشق‌شدنِ روسپیِ لَوَندی در بعدازظهرِ شلوغِ آغوش‌های گذرا... دشوارم انگُشت بر رگم بگذار و آسانم کن؛ مرا که ناگزیرم از عشق‌ورزیدن به مارهایی که بی‌تو در ویرانه‌هایِ نامت لانه کرده‌اند ویرانم کن! مثلِ گردبادی ناگهان آمدی، پیراهنِ کهن‌سالِ پدرم و کتاب‌هایم را به رود ریختی و نحوِ محو یادم دادی. پرسیدم: - تو شافعی هستی یا حنفی؟ خندیدی و گفتی: - از این برکه‌ها بیرون بزن! جای نهنگ‌، این برکه‌ها و آبکندها نیست! چیزی هم اگر نمی‌گفتی، همان خنده‌ات، معمّایِ فقهیِ مرا حل کرده بود! باز فرو ریخت عشق از در و دیوارِ من... کجای جهانی تو؟ سنگی در سینه‌ام نفس می‌کشد چیزی بگو! پیش از آن که سنگی بر سینه‌ام بنشیند... 🔸من آنِ توام #عبدالحمید_ضیایی انتشارات #سروش_مولانا @abdolhamidziaei
Telegram Center
Telegram Center
Канал