✳ حضرت سلمان «ع» فرمود: یك روز خدمت حضرت رسولاللّه «ص» مشرف شدم، دیدم حضرت در حال سجده هستند و كلماتى را مىفرمایند. خوب كه گوش دادم شنیدم مىفرماید: «اِلهى بِحَقِّ علىِّ خَفّف عَلىَّ اَوزارى» خدایا! بحق على «ع» قَسَمت مىدهم گناهانى را كه بر دوش من گذاشتهاند سبك گردان!
سلمان مىگوید: من تعجب كردم. صبر كردم تا حضرت سر از سجده برداشت. بعد عرض كردم یا رسولاللّه! شما خدا را به حق على «ع» قسم مىدهید؟
حضرت فرمود: اى سلمان! اگر مىخواهى مقام على «ع» برایت ظاهر و واضح گردد برو به بقیع و صدا بزن «بندار». وقتى او را دیدى مقام على «ع» را از او بپرس.
سلمان مىگوید: وارد بقیع شدم و صدا زدم بندار! ناگهان شخص عظیمالجثهاى را در كنارم مشاهده كردم. از احوالاتش جویا شدم.
گفت: من یكى از یهودیهاى مدینه بودم، لكن در دل محبت على «ع» را داشتم،
بهطوریكه هرروز صبح مىآمدم كنار راه مىایستادم تا آقا على «ع» از منزل بیرون آید و جمال نورانى او را زیارت كنم.
یكروز صبح كه از منزل بیرون آمدم و به سر راه حضرتش ایستادم خبرى نشد. پرس و جویى كردم. گفتند آقا على «ع» به مسجد تشریف بردهاند. من از ترس مسلمانها جرئت نمىكردم وارد مسجد شوم. و تا جمال آقا را هم زیارت نمىكردم ممكن نبود دنبال كارم روم.
لذا از محاذى در مسجد ایستادم به امید آنكه شاید چشمم به جمال نورانیاش بیفتد. بمجرد آنكه محاذى در آمدم دیدم آقا على «ع» در میان مسجد است. از جاى خود حركت كرد و نگاهى به طرف من فرمود مثل اینكه میدانست من منتظر دیدن اویم.
من هم جمال دلآراى او را زیارت كردم و پى كارم رفتم تا اینكه اجلم رسید و در حال كفر از دنیا رفتم و مرا به آتش مبتلا کردند. اما آتش قریب به یك میل از من دور است و به من صدمهاى وارد نمىكند به خاطر اینكه در دلم محبت على «ع» است.
#علی_میرخلف_زاده#کرامات_العلویهجلد ۱، صفحه
#رسول_اعظم «ص»
#امام_علی «ع»
@Ab_o_Atash