✳️من از نوشتههایی که مدام میخواهند مشکلاتمان را به رخمان بکشند و ایران را با سرزمینهای دیگر مقایسه کنند، بدم میآید. معتقدم هر سرزمینی ویژگیهای منحصربهفرد خودش را دارد که قابل انطباق با جایی دیگر نیست. اما چهکنم که اینجا پشت این پنجرهٔ باز شده به دلپذیری راین دلم میگیرد.
من دلم میگیرد وقتی میبینم مردمان خوزستان، بزرگترین مصیبت دیدگان جنگی که همین آلمانها هم در آتش آن دمیدند، نشسته بر تختی از ثروت، کارونشان خشکیده و در غبارآلودگی و تشنگی به سرفه افتادهاند.
من دلم میگیرد وقتی در بوشهر میبینم آرزوی یک جوان تحصیل کردهٔ پر از شور و استعداد این است که خود را به سراب دبی برساند.
من دلم میگیرد وقتی میبینم فرهنگ سرزمینم افتاده دست چند رقاص لسآنجلسی، و چند میلیون ایرانی خارج از وطن به جای آنکه رابطهشان با زبان مادری از طریق شعر حافظ و سعدی باشد، فارسی را با ترانههای مسموم زنده نگه میدارند.
من دلم میگیرد وقتی میبینم خط هوایی کشورم روز به روز دارد کهنهتر، کثیفتر و زار و نزارتر میشود.
من دلم میگیرد وقتی امروز صبح با صدای جاروی رفتگر پیر شهرداری کلن، از خواب بیدار میشوم که میان جارو کشیدن دارد "الههٔ ناز" بنان را میخواند.
من دلم میگیرد وقتی میبینم مأمور کنترل پاسپورت فرودگاه آمستردام با لبخند به من خوشامد میگوید و با منِ خارجی شوخطبعی میکند و اینجا در خاک خودم وقتی گذرنامهام را به مأمور کنترل فرودگاه میدهم، حتی حاضر نیست سلامم را جواب دهد.
من اینجا در کنار راین، وقتی به کرخه فکر می کنم دلم میگیرد.
نق نمیزنم، غرغرو نیستم...مرا ببخشید، فقط دلم گرفته است.
#منصور_ضابطیان#مارک_دو_پلونشر مثلث
سفرنامه ها و عکس های
منصور ضابطیانصفحه۱۰۰.
@Ab_o_Atash