✳ یکروز سر سفره شام بودیم که با ناراحتی گفت:
توی یکی از عملیاتها، یکی از مناطق رو از داعش پاکسازی کردیم. به خونهای رسیدیم
که برای یه عروس و داماد بود که نمیدانستیم چه اتفاقی براشون افتاده بود. برای احتیاط، اتاقها رو چک کردیم تا به اتاق خوابشون رسیدیم. لباس عروس هنوز آویزون
بود و طلاهاش روی میز بود. درِ اتاق رو بستم و گفتم کسی حق نداره به این اتاق
نزدیک بشه. شب مجبور به ماندن شدیم و چون هوا سرد بود، باید از نفتِ همون خونه استفاده میکردیم. صبح موقع رفتن، پول نفت رو کنار طلاها گذاشتم و براشون نوشتم:
این پول نفتیه که از سر ناچاری استفاده کردیم.
#مصطفی_صدرزاده#ماهنامه_خانه_خوبان آبان ۹۶، صفحه ۱۹.
#شهید_صدرزاده@Ab_o_Atash