✳️ غلامحسین تقریباً از پانزده سالگی همیشه وضو داشت و نمازش را
به جماعت و توی مسجد میخواند. یادم هست یک بار موقع غروب آفتاب با هم جایی میرفتیم و غلامحسین داشت رانندگی میکرد. صدای اذان را که شنید، مسیرش را عوض کرد و نزدیک مسجدی نگه داشت. نماز را خواندیم و دوباره راه افتادیم.
به یاد ندارم نماز پسرم قضا شده باشد؛ ولی گویا یک شب در دوران سربازی نمازش قضا میشود. این را بعد از شهادتش توی دفترچه یادداشتش این طور خواندم: «دیشب متأسفانه بدون اینکه
#وضو بگیرم، روی تختم خوابیدم. زیر پتو رفتم تا بعداً وضو بگیرم، ولی خاک عالم بر سرم شد و خوابم برد. از لطف حضرت ولی عصر "عجل الله فرجه" دور ماندم؛ حالا چرا، خدا میداند. در این جا پاک ماندن مشکل است و خیلی چیزها قاطی میشود. وقتی انسان از نظر روحی خراب شود، از توجه امام عصر "عجل الله فرجه" هم دور میشود. نماز مغرب دیشب را مافیالذمه و نماز عشا را ادا
به جا آوردم. امروز خیلی ناراحت کننده است. دلخوشیم این بود که نمازم قضا نشده است. ولی چه نمازی؟ یک مشت الفاظ را خواندن و نفهمیدن! نمازهایم اصلاً
#روح ندارد و من فقط نگران نخواندن آنها هستم. از صبح تا ظهر آب نخوردم. خیلی عصبانی بودم، ولی چه فایده؟ کاش نیامده بودم سربازی و این طوری نمیشد. تنها امیدم بخشایش حیّ متعال است؛ ولی هر چه بوده از تنبلی و سستی و بیایمانی بوده است و بس. شرط کردهام تا آخر این ماه، تا نمازم را نخوانم، شبها نخوابم. همین داغ برای یک نفر که خودش را نوکر حضرت حجت "عجل الله فرجه" میداند، بس است.»
#فرزانه_مردی#مادران_۴#شهید_حسن_باقری_به_روایت_مادر#شهید_غلامحسین_افشردیانتشارات
روایت فتح
صفحه ۲۳.
@Ab_o_Atash