✳ ای بابا! برو پی کارت، برو عقلت رو عوض کن؛ مگر هرکسی هر چی گفت باید باور کرد؟ پس این عقل را برای چی توی کله آدم گذاشتهاند؟ آدمیزاد گفتهاند که چیز بفهمد، اگر نه میگفتند حیوان.
مرد حسابی! روزی بیست من برنج آب میریزد، روزی دستکم که دیگر از آن کمتر نباشد ده تومن دهشاهی و پنجشاهی مایه میرود. اینها برای چیه! برای هیچ و پوچ؟! هی! هی! تو گفتی و من هم باور کردم! این کله را میبینی؟ این کله خیلی چیزها توش هست، اگر حالا سر پیری من عقلم رو بدهم دست جاهل ماهلها، منهم که مثل آنها میشم.
ببین دیروز به من چه میگوید. میگوید: دولت میخواهد این قشون را جمع کند و مجلس را به توپ ببندد. خدا یک عقلی به تو بدهد یک پول زیاد به من. مگه آدم برای یک عمارت پی و پاچین دررفته از پشت دروازه طهران تا آن سر دنیا اردو میزند؟ مگه آدم برای خراب کردن یک خانه پوسیده عهد سپهسالاری آنقدر علیبلند، علینیزه، لبویی، جگرکی، مشتی، فعله و حمال خبر میکند؟ به به؟
احمقی گفت و ابلهی باور کرد. خدا پدر صاف و صادق بچههای طهران را بیامرزد. یکی دیگر میگوید: شاه میخواهد اول با این قشون، همه باغشاه را بگیرد. بعد قشون بکشد برود مهرآباد را بگیرد، ینگی امام را بگیرد و بالاخره همه ایران را بگیرد. من میگویم مرد! آدم یک چیز را نمیداند، خب بگوید نمیدانم. دیگر لازم نیست که از خودش حرف در بیاورد. شما را به خدا این را هیچ بچهای باور نمیکند که آدم پول خرج کند، قشون قشونکِشی بکند و لِک لِک بیفتد توی عالم و دنیا که چه خبر است، میروم مملکت خودم را که از پدرم به من ارث رسیده و قانون اساسی در خانواده من ارثی کرده از سر نو بگیرم، این هم شد حرف؟
والله! اینها نیست. اینها پولتیک است که دولت میزند، اینها نقشه است، اینها اسرار دولتی است. آخر بابا هر حرفی را که نمیشود عالم و آشکارا گفت. من حالا محض خاطر دل قایمی بعضی وکیلها هم شده باشد، میگویم، اما خواهش میکنم، مرگ من! سبیلهای
دخو را تو خون دیدید، این مطلب رو به فرنگیها نگویید که بردارند و زود بنویسند به مملکتهایشان و نقشه دولت ما را به هم بزنند.
می دانید!...
#علی_اکبر_دهخدا#دخو#چرندوپرند#روزنامه_صور_اسرافیلمقاله بیست و هفتم، ازشماره ۳۱.
#انتشارات_نیکفرجام، ۱۳۸۷.
صفحات ۱۲۳ و ۱۲۴.
@Ab_o_Atash