✳️ همت که در کنار جاده روی رختخواب کهنهاش نشسته بود، خندیده و گفته بود: «بابا هنوز مثل یه گاو نر قدرت داره....من میدونم زن پدر آیندهمون کیه! هم بدن سالمی داره و هم اینکه یه جفت زمین داره. اگه بابا مروارید رو بگیره صاحب زمین میشیم. دیگه مجبور نیستیم اول بهار که شد ترک وطن کنیم و تو یه شهر غریب به اربابا خدمت بکنیم ... زندگیمان روبراه میشه». و با حسرت و درد گفته بود: «ما از یه پرنده کور هم بی خانمانتریم ... بهار که فصل کار و زندگیه راهی شهر میشیم ... آدم بیزمین معلوم نیست چکارهس! آدم بیزمین وطن نداره، دلبستگی نداره، مث گردباد معلوم نیس از کجا اومده و به کجا میره، آنقدر بیهدف و بیمقصد دور خودش میچرخه و میچرخه که نابود بشه».
#منصور_یاقوتی #داستانهای_آهودره#نشر_شبگیر ص۴٠.
@Ab_o_Atash