✳ تفاوت روشنفکران همراه مردم و بریده از مردم
روشنفکرِ استادِ زبردست و تیزبین و هوشمندِ نکتهیابِ ظریفی مثل مرحوم آلاحمد، با مشاهده ماجرای عظیم پانزده خرداد چهلودو، ناگهان متحول شد و از این رو به آن رو شد.* «ما قَدَروا اللهَ حقَّ قَ
درِهِ» خدا را درست برآورده نکرده بودند. مذهب و نیروی ایمان را درست نفهمیده بودند و ارزیابی نکرده بودند.
انقلاب را و اسلام را و باور
اسلامی را روشنفکرِ قبل از سال چهلودو، درست نشناخته بود و نفهمیده بود. اما خط
روشنفکریِ غیرمذهبی از یکطرف و
روشنفکری منتهی به مذهب و معتقد به مذهب تا حدودی، از یکطرف
در حال پیشروی بود.
ناگهان یک
جریانِ عمیق و عظیم و تند و توفنده پدید آمد و آن،
روشنفکریِ برخاسته از ایمان و باور
اسلامی بود. از سال چهلودو به آنطرف، انقلاب واقعیِ فرهنگیِ آنروز، آغاز شد. آنروزها و آنشبها و آن ایام پر مرارت را، ما
در میان این فضا و این هوا گذراندیم و محیط قم را با تمام وجودمان لمس میکردیم. و انقلاب
در حال تکوین بود و مولود تازه
روشنفکریِ مذهبی، با ویژگیهایی که میگویم،
در حال ولادت.
اولاً روشنفکر غیرمذهبی و یا ضدمذهب، قبل از سال چهلودو، یک موجود مجرد و برجِ عاجنشین بود. اما
روشنفکری که
در کورهٔ مذهب و اسلام، گداخته و آبدیده شد و از آن جوشید و سر زد،
روشنفکری بود
در میان مردم و آمیخته به مردم.
فراموش نمیکنم
در شب چهلم مرحوم دکتر [
#علی_شریعتی]
در مشهد بود که جلسهای
در خانه پدر بزرگوارش تشکیل شده بود و از تهران عدهای آمده بودند؛ عدهای از همین قلمبهدستانِ خوشنویسِ خوشبویِ پوچ بیمحتوا، به نام تسلیت آمده بودند مشهد. از همین آقایانی که بعد از سالها قهر کردن با مردم و بریدن از مردم، حالا که میدان دست مردم است، اینها هم شدند طرفدار خلق و طرفدار مردم. اما باز هم مشکل کسی باور کند که اینها راست میگویند، چون سابقهشان این را نشان نمیدهد... چهارزانو روی زمین توی آن جلسه شلوغ، پهلوی من نشسته بودند.
من به اینها گفتم که: روشنفکر، اصولاً احتیاج دارد به اینکه با مردم ارتباط داشته باشد. زیرا ارتباط او با مردم، از دو طرف خیر و برکت دارد، هم برای او، هم برای مردم.
اما برای او؛ زیرا که او اگر بریده از مردم باشد، روشنفکر نمیتواند مفید باشد برای مردم. خواهد شد برجِ عاجنشین، خواهد شد بینندهای که جلوی پایش را نگاه نمیکند، بلکه چشمش را دوخته به افقهایی که آن افقها برای خودش هم نه مطرح است و نه درست روشن. روشنفکر از مردم باید بیاموزد، از زندگی مردم، از تلخیهای مردم، از رنجهای مردم، از گلههای مردم، از خواستهای مردم، از نواقص مردم؛ اینها را باید یاد بگیرد روشنفکر، اینها را باید ببیند. پس به زیان اوست، زیرا که اینها را درس نمیگیرد،
در این دانشگاه روشنفکر رشد نمیکند.
و اما به زیان مردم است، زیرا وقتی روشنفکر از مردم چیزی نیاموخت، برای مردم مفید هم نخواهد بود. نمونهاش هم بفرمایید ببینید
در دوران اختناق، مدعیان
روشنفکری از نویسنده و شاعر و هنرمند، ببینید چی برای مردم آوردند. آن جناب شاعری که امروز با یک خروار ادعا، خودش را از انقلاب و از مردم و از جنبش و از رهبر و از همه طلبکار میداند؛ بروید توی پروندهاش نگاه کنید، پرونده زندگیاش، نه پرونده ساواکش. چون پرونده ساواکش باز نَقلها و داستانهای دیگر دارد. توی پرونده زندگیاش، توی کتاب شعرش، توی خاطراتی که دوستانش از او دارند، ببینید که این چقدر برای مردم کار کرده، چی گفته، چقدر مردم را جلو آورده، چقدر دل به حال مردم سوزانده، چقدر حاضر شده نسازد، چقدر حاضر شده آنجایی که پول میدهند نگیرد و آنجایی که آوانس میدهند نخواهد. خب، اینچنین
روشنفکری برای مردم هیچ فایدهای ندارد، این مضرّ است به حال مردم. روز تا شب توی کلوپها و توی باشگاهها و توی جلسات دوستانه تا نیمهشب و بعد هم برای خاطر خودش و زندگی خودش. گفتم روشنفکر اگر با مردم ارتباط نداشت، این دو خسارت به وجود میآید؛ یک خسارت برای او، یک خسارت برای مردم.
*
#جلال_آلاحمد انگیزه خود را از نوشتن کتاب «
در خدمت و خیانت روشنفکران» چنین عنوان میکند: «طرح اول این دفتر -
روشنفکری -
در دیماه ۱۳۴۲ ریخته شد. به انگیزه خونی که
در ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ از مردم تهران ریخته شد و روشنفکران
در مقابلش دستهای خود را به بیاعتنایی شستند.»
#سیدعلی_حسینی_خامنهای#جریان_روشنفکری_اسلامی_در_ایران[مقارنه دو سخنرانی از آیتالله خامنهای
در سالگرد درگذشت دکتر
#علی_شریعتی در سال ۱۳۵۹]
(چاپ اول، تهران: مؤسسه جهادی صهبا، فروردین ۱۳۹۳)
صفحات ۴۷ تا ۵۰.
@Ab_o_Atash