✳️ چرا
#شعور چنین بندرت وارد کار میشود؟
پیروی حکومتها از سیاستهای مغایر با منافع خویش، یکی از پدیدههای مشهودِ سراسر تاریخ، صرف نظر از زمان و مکان است. انسان ظاهراً در حکومت بیش از هر رشتهٔ دیگرِ فعالیتهای بشری، «بیکفایتی» نشان میدهد.
#خرد، که میتوان گفت داوری برپایهٔ
#تجربه و
#عقل سلیم و
#اطلاعات موجود است، در این رهگذر کمتر به کار میافتد و اغلب، سرخورده و ناکام میماند. چرا زمامداران این همه برخلاف عقل و منافع خردمندانهٔ خویش عمل میکنند؟ چرا «شعور» چنین بندرت وارد کار میشود؟
«بیخردی» زمان و مکان نمیشناسد؛ بیزمان و جهانشمول است. اگرچه عقاید و عادات، هر زمان و هر مکان خاص، شکلی معین بدان میدهد، اما ارتباطی به نوع نظام ندارد: هم «سلطنت» ممکن است موجد آن باشد، هم حکومت یک اقلیت قدرتطلب (الیگارشی)، و هم مردمسالاری (دموکراسی).
«بیخردی» ویژهٔ ملت یا طبقهٔ بخصوصی هم نیست: طبقهٔ کارگر و حکومتهای کمونیستیِ نمایندهٔ آن، همانگونه که تاریخ دوران اخیر بخوبی نشان داد، در مسند قدرت بخردانهتر یا کارسازتر از طبقهٔ متوسط عمل نکردند.
ممکن است بپرسید: از آنجا که اصرار در کژاندیشی یا در بیخردی جزو فطرتِ آدمی است، آیا میتوان از حکومتها انتظار دیگری داشت؟ چیز نگرانکننده آن است که «بیخردیِ حکومت» اثر بیشتر بر شماری بیشتر میگذارد، تا «بیخردیهای فردی». از این رو، حکومتها وظیفهٔ سنگینتری دارند که بر طبق عقل و خرد رفتار کنند.
این درست، ولی بشر که از دیرباز به این امر آگاه بوده است، پس چرا همنوعان ما احتیاط به خرج ندادهاند و حفاظی در برابر آن نیفراشتهاند؟ البته تلاشهایی در این زمینه شده است: نخستین کوشش، پیشنهاد افلاطون بود که طبقهای را برگزینیم و از میان افراد آن «دولتمردان حرفهای» تربیت کنیم. بنابراین طرح، افراد طبقهٔ حاکم در هر جامعهٔ عدالتخواه، باید مردانی باشند از بین فرزانگان و خردمندان که در فن حکمرانی کارآموزی کردهاند.
افلاطون میدانست که چنین کسانی طبیعتاً اندک شمارند. بنابراین، معتقد بود که باید ایشان را از طریق اصلاحِ نژاد بار آورد و پرورد. او می گفت حکومت، هنر ویژهای است که صلاحیت در آن، مانند هر پیشهٔ دیگری، فقط با آموزش به دست میآید.
#خشک_مغزی، منشأ خودفریبی است و در
#حکومت نقش بسیار بزرگی دارد و عبارت از این است که اوضاع و احوال را برمبنای تصورات ثابت و پیشساخته ارزیابی کنیم و علائم و قرائن مخالف را نادیده بگیریم یا مردود بشماریم و به پیروی از آرزوهای خود عمل کنیم و واقعیتها را گردن ننهیم.
عصارهٔ خشکمغزی را یکی از مورخان در گفتهای دربارهٔ فیلیپ دوم پادشاه اسپانیا و سردستهٔ تاجداران یک دنده و خشکمغز بیان کرده است: «تجربهٔ هیچ شکستی، ایمان او را به برتری ذاتی سیاستِ خویش، سست نمیکرد.»
#باربارا_تاکمن#تاریخ_بیخردی#حسن_کامشاد (چاپ اول، تهران: نشر کارنامه، ۱۳۸۸)
صص ۲۳ تا ۲۷.
@Ab_o_Atash