✳ جای تأسف است که دوست فراموش بشود. همه مردم رفیق نداشتهاند. من هم می توانم مثل آدم بزرگها بشوم که جز به ارقام، به هیچ چیز علاقه ندارند. و باز برای همین است که یک جعبه رنگ با چند مداد خریدهام ...البته من سعی میکنم شکلهایی از او بکشم که هر چه ممکن است بیشتر شبیه بشود، ولی زیاد مطمئن نیستم که از عهده بر آیم.
روباه گفت: هیچ چیز را تا اهلی نکنند نمی توان شناخت. آدمها دیگر وقت شناختن هیچ چیز را ندارند. آنها چیزهای ساخته و پرداخته از دکان میخرند، اما چون هیچ کاسبی نیست که دوست بفروشد آدمها بی دوست و آشنا ماندهاند. تو اگر دوست میخواهی مرا اهلی کن!
شازده کوچولو پرسید: برای این کار چه باید کرد؟
روباه در جواب گفت: باید صبور بود. تو اول کمی دور از من به این شکل لای علفها می نشینی. من از گوشه چشم به تو نگاه خواهم کرد و تو هیچ حرفی نخواهی زد. زبان سرچشمه سوء تفاهمهاست. ولی تو هر روز میتوانی قدری جلوتر بنشینی.
فردا شازده کوچولو باز آمد. روباه گفت: بهتر بود به وقت دیروز میآمدی. تو اگر مثلاً هر روز ساعت چهار بعد از ظهر بیایی، من از ساعت سه به بعد کم کم خوشحال خواهم شد، و هر چه بیشتر وقت بگذرد احساس خوشحالی من بیشتر خواهد بود. سر ساعت چهار نگران و هیجان زده خواهم شد و آن وقت به ارزش خوشبختی پی خواهم برد. ولی اگر در وقت نامعلومی بیایی، دل مشتاق من نمیداند کی خود را برای استقبال تو بیاراید ... آخر هر چیز باید آیینی داشته باشد.
روباه گفت: خدا حافظ و اینک راز من که بسیار ساده است: بدان که جز با چشم دل نمی توان خوب دید. آنچه اصل است از دیده پنهان است.
شازده کوچولو برای اینکه به خاطر بسپارد تکرار کرد:
- آنچه اصل است از دیده پنهان است.
- آنچه به گل تو چنان ارزشی داده عمری است که تو به پای او صرف کرده ای.
روباه گفت: آدمها این حقیقت را فراموش کردهاند ولی تو نباید فراموش کنی. تو هر چه را اهلی کنی همیشه مسئول آن خواهی بود. تو مسئول گل خود هستی ...
شازده کوچولو برای آنکه به خاطر بسپارد تکرار کرد:
من مسئول گل خود هستم ...
آنتوان سنت دو اگزوپری، شازده کوچولو، ترجمه محمد قاضی،(چاپ دهم: تهران، انتشارات امیرکبیر، ١٣۶١)، گزینش از صفحات ١۴ تا ٩١.
#آنتوان_سنت_دو_اگزوپری#شازده_کوچولو@Ab_o_Atash