[برگ ۲ از ۲]
نه چو آن هستانِ اینک جاودانی نیست،
(افسری زَروَش هلالآسا، بهسرهامان
زِ افتخارِ مرگِ پاکی، در طریقِ پوک)
در جوارِ رحمتِ ناراستینِ آسمان بِغْنودهایم، ای مرد!
که دگر یادی از آنان نیست
وَر بُوَد، جز در فریبِ شومِ دیگر پاکجانان نیست.
گفتوگو از پاک و ناپاک است
ما به«
هست» آلودهایم، ای پاک! وِی ناپاک!
پست و ناپاکیم ما هستان
گر همه غمگین، اگر بیغم
پاک میدانی کیان بودند؟
آن کبوترها که زد در خونشان پرپر
سربیِ سردِ سپیدهدم.
سبزخطّانی که الواحِ سحر را سرخرو کردند(۲)
بیجدال و جنگ،
ای بهخونِ خویشتن آغشتگان؛ کوچیده زین تنگآشیانِ ننگ،
ای کبوترها!
کاشکی پَر میزد آنجا مرغِ دردم، ای کبوترها!
که من اَر مستم، اگر هوشیار،
(گر چه میدانم به«
هست» آلودهمَردَم، ای کبوترها!)
در سکوتِ بُرجِ بیکس ماندهتان، هموار،
نیز در بُرجِ سکوت و عصمتِ غمگینتان، جاوید،
های پاکان! های پاکان! گوی
میخروشم زار.
مهدی اخوان ثالثتهران، خرداد ۱۳۳۵
-
پانوشت۱. در چاپِ «زمستان»، «خون» آمده است.
۲. این بند در چاپِ «زمستان» نیامده است.
-
بنمایهزمستان، هستن، برگ ۱۶۲ تا ۱۶۵، چاپِ زمستان، دورهٔ بیست و هشتم، زمستان ۱۳۹۱.
#بنیاد_فرهنگی_ایرانویج #انجمن_ادبی_عارف_قزوینی #مهدی_اخوان_ثالث #زمستان #هستن #چاپ_زمستان #چامه_آزاد #شعر_نیمایی #نیمایی#IranveejCulturalFoundation #ArefLiterarySociety #MehdiAkhavanSales #NimaYushij #Literature #Poetry #NeoPoetry@aarrf