چامهسرایانِ انجمن ۳«مترسکِ جالیز»
فکرِ تو عشق و جای دلانگیزِ دیگریست
من فکرِ نان و دغدغهام چیزِ دیگریست
گلبرگِ سرخ سهمِ شغالان نمیشود
عطرِ تو سهمِ مردِ سحرخیزِ دیگریست
انگورها بهبار نشستند و مِی شدند
این فصل، بیوجودِ تو پاییزِ دیگریست
اینجا مترسکی بهکلاغانِ باغ گفت
معشوقهاش مترسکِ جالیز دیگریست
گفتی که «عاشقم شدهای» گفتمت «برو»
این هم دروغِ مصلحتآمیزِ دیگریست
رحمان کاکاوند#انجمن_ادبی_عارف #رحمان_کاکاوند #چامه_سرایان_انجمن #چامه_سرایان_انجمن_۳ #شعر #غزل@aarrf