قسمتی از
#غزل_مثنوی#جنونشده ام زخمیِ جنگی که دوزانویش را
برده خمپاره و ترکش زده ابرویش را
مثل یک کارگر پیر که در جنگ حلب
کشته داعش پسر پاک و خداجویش را
من عزیزم که زلیخای مرا یوسف برد
مثل زنبور که طاعون زده کندویش را
آه مادر. پسرت پیر شد اما گاهی
تا تو خوشحال شوی رنگ زده مویش را
شهر من قحطی ایام بخود دیده ولی
مادرم نذر عرب کرده النگویش را
شب عید است و دلم دستفروشی شده که
ریخت مأمور بهم دخل و ترازویش را
دردلم قوم یهود است و من موسایی
که ملخ خورده عصا و ید و جادویش را
مادرم دست به دامان خرافات شده
تا خدا عقل دهد بچه ٔ بد خو یش را
شده ام زخمی جنگی که دو زانویش را
برده خمپاره و ترکش زده ابرویش را
#رحمان_کاکاوند#عضو_انجمن_ادبی_عارف_زیباشهرtelegram.me/aarrf