🌹🕊🌹🕊🕊🌹🕊🌹🕊🕊#لات_های_بهشتی #پناه_حرم۹اگر دلتان شکست
#خادم کانال را دعا کنید
🙏راوی: همرزم شهید
شب عملیات با مجید و چند تا بچه ها نشسته بودیم دور آتیش
🔥 و با هم دَم
#یازینب گرفتیم، همینطور که به صورت بچه ها نگاه مےکردم، نگاهم افتاد به صورت مجید... به خودم گفتم:
"کار بچه حزب اللهی ها به کجا رسیده که تو اومدی اینجا؟!!
😕 وااسفا! بر ما که اینقدر نیومدیم که تو بیایی"...
😒بےاراده شروع کردم به مداحی کردن...
وسط مجلس، مجید بلند شد رفت
😑تو دلم گفتم:
"بشر! تو
#شهید بشی... من به اعتقاداتم شک مےکنم!
😒 تو ادب مجلس سیدالشهدا رو نگه نداشتی پا شدی رفتی..."
🙄😠بعد از مداحی رفتم سراغش، دیدم پشت ۴ تا دیوار اون طرف تر نشسته داره گریه مےکنه...
😭〰〰〰〰تو معرکه خانطومان، صدا زدند مجید هم تیر خورد
🤕😳سمت چپ من، ۵۰ ـ۶۰ متر اون طرف تر بود... با هر زحمتی بود خودمو رسوندم بالای سرش
😥نزدیکش که شدم دیدم یه صدای ضعیفی داره ازش میاد
😔رفتم بالای سرش و گفتم من اومدم!
😔 اونجا برای اولین بار بهش گفتم:
#داداش😭حال مجید اصلا تعریفی و موندنی نبود! من نتونستم تحمل کنم...
😞بغلش کردمو گفتم:
"داداش منو حلال کن! منو ببخش!
😭 من راجع بهت بد فکر مےکردم"!!
😔نتونستم مجید رو تو اون احوال ببینم، چند تا غلت زدمو رفتم یه طرفی به گریه کردن
😭به حاج قاسم گفتم:
"هنوز جون داره"؟
🤔😔گفت:
"آره"
😔+"بهش بگو مےخوام برات بخونم"
😭_"داره سر تکون میده"
شروع کردم به خوندن "
پناه حرم! کجا داری میری برادرم؟!
بدرقه راه تو، دیدهء ترَم!
آهسته تر برو داداش، ببین چه مضطرم"
😭😭اون روز (عملیات خانطومان) یه روزی بود که آسمونم داشت به حال ما گریه مےکرد... داشت بارون میومد
😭#آرزومه شب عملیات بشه
#مجید_رو_بغل_کنمبگم
#داداش!
#خیلی_مردی....
#ادامه_دارد...
#کپی_باذکر_لینک @AHMADMASHLAB1995