در انفرادی زمان متوقف میشود. هیچچیز قدیمی نمیشود و گذشته را هر لحظه در حال برای هزارمین بار زندگی میکنی. صداها، خندهها، فریادها، پس از ماهها، همچنان تازهاند انگار که همانموقع اتفاق افتادهاند. حتی سکوتها هم در انفرادی جنس دیگری دارند و فراموش نمیشوند. رنگها، حرفها، دیوارها، غذاها، لباسها، زخمها، دردها و تمام تلخیها، همهیشان بهطور مداوم و بیهیچ تغییری تکرار میشوند و هیچ دادهی جدیدی وارد مغز انسان نمیشود تا گذشته را کمرنگتر کند.
تکراری که تا مغز استخوان آدمی را میسوزاند.
من لحظه به لحظهی ۵۵۰ روزی را که در انفرادی بودم با صحنهی اعدام نوید زندگی کردم. ۵۵۰ روز، روزی هزاربار جلو چشمانم، برادر عزیزتر از جانم را به جوخهی مرگ میبردند و من هر روز ناتوانتر از روز قبل میشدم برای نجات جان عزیزش.
و امروز سه سال است که وحید این تکرار عذابآور را زندگی میکند.
اما در میان تمام این تکرارهای زجردهنده، تنها تکرار لذتبخشی که در انفرادی، انسان را سرپا نگه میدارد لذت مقاومت و تسلیم نشدن برابر ظلم است. تو هر روزی را که در انفرادی میگذرانی، میدانی تمام رنجها و دردهایی که میکشی، آیندهی بهتری را برای کشورت رقم خواهد زد. تو در آن نقطهی فراموششده و تاریک از این خاک، ایمان داری، با ایستادگیات، فردای آزادی، زودتر خواهد رسید.
برابر تمامی عذابهای انفرادی، این لذت از مقاومت برابر ظلم، آنقدر عمیق است که بهیاد دارم روزی وحید میگفت اگر همین الان در انفرادی را باز کنند و بگویند آزادی اما آزادیات به نفع مردم ایران نیست، هرگز از اینجا بیرون نخواهم رفت.
سه سال از روزی که منو وحید و نوید را به انفرادی بردند میگذرد. جان نویدمان را گرفتند، من پس از ۵۵۰ روز آزاد شدم و وحید همچنان در انفرادی به سر میبرد. خاطرم هست نوید یک بار در نزدیکی تاریخ اعدام میگفت: «امیدوارم تا تهش طوری برم که وحید بهم افتخار کنه.»
نوید با افتخار رفت و وحید با افتخار مانده، خیره در چشمان ظالم، تا هر لحظه با مقاومتش به آنها یادآوری کند محکومند به شکست چرا که این مردم، این مردم شریف، سر برابر ظلم، خم نمیکنند.
حبیب افکاریشهریور ۱۴۰۲
#وحید_افکاری#نوید_افکاری#حبیب_افکاری