کانال عاشقان امام حسین

#سجده
Канал
Логотип телеграм канала کانال عاشقان امام حسین
@Ya_hossin97Продвигать
12,01 тыс.
подписчиков
13,7 тыс.
фото
14,1 тыс.
видео
2,03 тыс.
ссылок
زیاد سراغتو میگیرم...😢 از کربلا..از بین الحرمینت..🍃 از پخش زنده ها...💔 - اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ🤲🏻 ولی ارباب یه چیزی!...🥹 سراغ منم میگیری؟...😇 سراغه دلتنگیامو...😔 گریه کردنامو...😭 صَباحاً اَتَنَفَسُ.. بِحُبِ الحُسَین💚
❤️••
رمان زیبای #سجده صبر
قسمت بیست و سوم:)

بیا بغلم...
آغوشش رو باز کرد تا دختر حساس و لطیفش رو بغل کنه، اما سهیل پیش دستی کرد و ریحانه رو با دو دستش
محکم گرفت و پرت کرد توی هوا، صدای خنده و جیغ دخترک فضای خونه رو پر کرده بود، بعد هم نوبت به علی
رسید، اونقدر توی هوا پرتابش کرد که جفتشون حسابی عرق کردند، فاطمه غرق در تفکر به بازی شوهر و بچه
هاش نگاه میکرد...
اون شب چیزی به سهیل نگفت، سهیل هم چیزی نگفت، اما جفتشون خودشون رو آماده کردند برای یک تصمیم
درست و حسابی، قرار شد
اول صیح سهیل، علی و ریحانه رو ببره خونه خواهرش تا این دو تا بتونند راحت با هم
حرف بزنند...
اون شب به جز این تصمیم گیری، هیچ حرف دیگری نزدند و هر دو خوابیدند.
***
ساعت ده صبح بود، فاطمه نگاهی به ساعت روی دیوار انداخت، سهیل هنوز از خونه خواهرش بر نگشته بود، ماجرای
دیشب و حرفهای سمانه خانم و سایه توی راه بدجوری ذهنش رو درگیر کرده بود، با خودش فکر کرد اصلا اون همه
شور و شوق عشق به این دو دلی ها می ارزید؟ اگر از سهیل جدا میشد باید چیکار میکرد؟
به فرض هم که تمام
امکانات مالیش فراهم میشد و می تونست در آرامش با بچه هاش زندگی کنه، اما چطور میخواست توی این جامعه،
تنها دو تا بچه رو کنترل کنه، آینده ریحانه چی میشد؟
آیا اصلا به گرمی دست پدرش نیاز نداشت؟
علی چی؟
کی
میخواست تکیه گاهش بشه؟
فاطمه که نه پدری داشت و نه برادر، میدونست سهیل دوستش داره، تحمل این زندگی
سخت تره یا زندگی بعد از طلاق؟
راه سومی بود؟
میتونست از سهیل بخواد که دست از کاراش برداره؟ میشد؟
قبول میکرد؟
اگر باز زیر قولش میزد چی؟
اون وقت دیگه بحث پیمان شکنی بود، بحث بی اهمیتی بود. کاش اول ازدواج
چشمهاشو بیشتر باز میکرد تا فقط به خاطر عشق با مردی ازدواج نمیکرد که عقایدی مخالف عقاید اون داشت،
اصلا می تونست به پای این عشق بایسته؟
چند تقه کوچیک به در خورد، روشو که برگردوند سهیل رو دید که با لبخند کمرنگی به در تکیه داده، سلام کرد،
سهیل گفت:
+سلام زندگی...
--بیا بشین برات چایی بیارم
+دستت طلا
فاطمه رفت که برای سهیل چایی بریزه، با خودش فکر کرد، شاید این یک مسابقست، مسابقه فاطمه با یک عالمه
دختر رنگاوارنگ،... ارزش اون اینه که با اونها رقیب باشه؟
سر چی؟
سر سهیل؟
سهیلی که پدر بچه هاش بود؟ ...
--آخ
....
نویسنده:مشکات
#ادامه‌دارد
@ya_hossin97
❤️••
رمان زیبای #سجده صبر
قسمت هفتم:)

اما وقتی رسید به هال دید...
تلویزیون روشنه و سهیل با نگاهی سرد و یخ زده داره نگاه میکنه، تعجب کرد،
فکرنمیکرد سهیل تا الان نخوابیده باشه، به سمتش رفت و با این که دلش نمیخواست باهاش حرف بزنه، دلش سوخت و
گفت:
--از دیشب تا حالا نخوابیدی؟
سهیل جوابی نداد و فقط به صفحه تلویزبون نگاه میکرد،
فاطمه دوباره گفت:
--نمی خوای بخوابی؟
وقتی جوابی نشنید شونه ای بالا انداخت و رفت.
وضو که گرفت، سجاده صورتی رنگی که توش تسبیح سر عقدشون، خاک فکه و مقداری گلبرگ گل محمدی داشت
رو باز کرد، چادر سفید عبادتش رو پوشید و با الله اکبر گفتن مشغول بندگی شد.
در تمام این مدت سهیل به تلویزیون چشم دوخته بود اما فکرش به شدت مشغول بود،
متعجب بود از این که فاطمه این طور بی محابا ازش خواسته که طلاقش بده،
میدونست سر عقد بهش قول داده بود
هیچ وقت بهش خیانت نکنه.
اما خیانت.... خیانت کلمه
سنگینیه برای او و کارهاش.... نه نه ... نمیتونست قبول کنه
که فاطمه به اون به چشم یک خائن نگاه میکنه... اون هیچ
وقت روح و احساسش رو به کس دیگه ای نداده بود، فقط جسمش بود .... روی راه حلهای ممکن فکر کرد،
میتونست به فاطمه قول بده که دیگه از اینکارها نمی کنه، یا می تونست ازش عذرخواهی کنه و از دلش در بیاره،
اگه میتونست کسی رو این وسط واسطه قرار بده خیلی بهتر بود ...
اصلا می تونست همچین قولی بده؟
خودش رو که میشناخت،
و این میل سرکش رو که سالهای ساله باهاشه... گیج و کلافه بود ...
بوی گل محمدی که از جانماز فاطمه بلند شده بود بی اختیار سهیل رو از افکارش بیرون آورد،
وقتی به فاطمه توی اون چادر سفید در حال نمازخوندن نگاه کرد
با خودش گفت:
+خدایا از این هم زیباتر مخلوقی رو آفریدی؟
من چطور می تونم از دستش بدم؟
اون مال منه، روح اون تنها چیزیه که توی زندگی آرومم میکنه... نمی خوام.... نه، من آرامش
و قراری که بهم میده رو نمی خوام از دست بدم... خدایا می دونم بندگیتو نکردم اما این یکی رو ازم نگیر...
بعدم بلند شد
و به محض اینکه نماز فاطمه تموم شد، بلندش کرد و سخت در آغوشش کشید،
اونقدر محکم که به خودش ثابت بشه هنوز فاطمه مال اونه، مال خودش و توی گوشش گفت:
+هیچ وقت از دستت نمی دم، هیچ وقت نخواه که مال من نباشی، هیچ وقت نمیذارم از پیشم بری...
....
نویسنده:مشکات
#ادامه‌دارد
@ya_hossin97
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
این کلیپ چقدر زیباست...

با دیدنش دلم برای #سجده های نماز تنگ شد...😭

دوست دارم، بیشتر و بیشتر برای خدایم سجده کنم.
❁﷽❁

وقتے زیارٺ نامہ ے تو #سجده دارد

یعنے تو #اربابے و باقے بنده هستند #حسین

صلے الله علیڪ یٰا أبٰا عَبْدِاللّٰه (ع)

#حضرٺـــ_ارباب

|• @ya_hossin97
🌼🌸🍀🌼🌸🍀
#همراه_با_قرآن
🔻درمانِ غم و غصّه🔻

✅️ اگر فکر میکنی دلت پر از #غم‌و‌غصه‌ است..
این متن رو بخون👇👇

#تمثیلات
بطری وقتی پُر باشه و بخوای خالیش کنی، خمش میکنی.
👈 هر چی بیشتر خم کنی، خالی‌تر میشه.
و اگر کاملاً رو به زمین بگیریش،
کاملاً خالی میشه.

دل آدم هم همینطوره❤️

گاهی وقت‌ها پُر از #غم‌وغصه میشه..
اون هم به خاطر حرف‌ها و طعنه‌های دیگران 😔💔

قرآن کریم می‌فرماید:
هر وقت دلت پُر از #غم‌وغصه شد،
خم شو و به خاک بیفت..
👈 #سجده کن 👉

این نسخه‌ای است که خدا برای پیامبرش پیچیده:👇

وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّکَ یَضِیقُ صَدْرُکَ بِمٰا یَقُولُونَ، فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَ کُنْ مِنَ اَلسّٰاجِدِینَ (حجر/۹۷و۹۸)

👈 ای پیامبر! ما می‌دانیم که سخنان دشمنانت، سینه تو را تنگ می‌کند، و تو را سخت ناراحت می‌کند.
ولی ناراحت نباش!
👈 برای دفع ناراحتی آنان، به حمد و تسبیح پروردگارت بپرداز، و در برابر ذات پاکش #سجده کن.


✅️ دقّت کنیم!
خدا می‌فرماید:

⚡️ وَ لَقَدْ نَعْلَمُ....
👈 ما قطعاً میدونیم، و اطلاع داریم،
که دلت می‌گیره،
به خاطر حرف‌هایی که می‌زنند.🗣

راهش اینه که:

⚡️ وَ کُن مِّنَ السَّاجِدِین...
👈 #سجده کن؛ ذکر خدا بگو؛
این کار باعث میشه که خالی بشی..
تخلیه بشی... سبک بشی...

ابن عباس می‌گوید:
هر وقت که پیامبر (ص) غمگین می‌شد، به #نماز می‌ایستاد، و آثار این حزن و اندوه را در #نماز از دل می‌شست.

پس هر وقت دلت گرفت💔
وضو بگیر..
سر به #سجده بگذار..
و با خدای خودت درد دل کن🙏

|• @ya_hossin97
💎🌷💎🌷💎🌷💎🌷💎
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🍀ای کسی که که #نماز راترک میکنی
بدان که گناه تو از
#شیطان بدتر است.
🍀او برای آدم #سجده نکرد وتو برای پروردگار آدم

#نماز ستون دین


 •|• @ya_hossin97