#فریاد_در_رستوران_دانشگاه #قسمت_هشتم #گفتمان_حجاب شیر زنان
سارا سخنانش را اینگونه ادامه داد:
أریج، برایت جریان یکی از کلاسهای حفظ قرآن که ویژهی خواهران است، را تعریف میکنم که یکی از مدیران ایشان برایم گفته است، وی میگوید:
هنگامی که ما کلاس حفظ قرآن را افتتاح کردیم، ساختمان، مقداری از سطح خیابان بلندتر بود و نیاز به درست کردن پلهای بود، تا به داخل ساختمان بروند، دختران طلبه به راحتی میتوانستند ایاب و ذهاب کنند. روز اول برای ثبت نام در نظر گرفته شده بود.
من با مشاهده ی پیر زنی که وارد ساختمان شد، شگفتزده شدم ! دخترش، او را با ویلچر آورد تا اینکه به درب ساختمان رسید و چون وجود پلهها مانع از حرکت ویلچر شد، پیرزن نگاهی به دختر و ویلچر کرد و پس از آن با کمک دخترش از ویلچر پیاده شد و وارد ساختمان گردید و اسمش را در لیست کسانی که برای شعبهی حفظ ثبت نام می کنند نوشت، و باز به همان صورت بازگشت. من از برخی از دختران شنیدم که در رابطه با این پیرزن چنین میگفتند:
حدود ١٥ سال پیش برای ایشان حادثە وحشتناکی رخ داده به گونهای که او را زمین گیر و فلج کرده و به روی تخت انداخته است و تمام بدنش را مجروحش و به سبب اینکه زمین گیر بوده گوشت بدنش آب شده است، به گونهای که جز با کمک دخترش نتوانسته بدنش را تکان دهد، اما عقل او سالم بوده و قلبش همانند قلب یک انسان مؤمن زنده بوده است.
لذا به این فکر افتاده که با این حال به اسلام خدمت کند. راهکارهایی یافته تا با این شیوهها به دین اسلام سود و فایده برساند. تا جایی که برایش مقدور و میسر بود از آنچه در اختیارش بود به کار گرفت...!
میدانی چکار کرد؟! در قدم اول خانە مسکونیاش را پایگاهی برای کمک به خانوادههای نیازمند قرار داد و استقبال مردم به خوبی گرم بود دیری نگذشت که حیاط منزلش مملو از کمکهای مردمی بود که به او تقدیم میکردند و پل ارتباطی میان خانواده های نیازمند و خیرین بود و کمکها را به آنها ارسال میکرد، چه بسیار گرسنگانی که به ذریعە این پیرزن فلج سیر شدند.
ادامه دارد...