#داستان #قصه_واقعی #قصه_درد_ناک #تنهایی_نه_الله_با_من_است...
قسمت ۳۰
خلاصه یک شب عمه و اینا اومدن
من نه خوشحال بودم نه ناراحت فقط دلم میخواست هر چی میشه زود بشه این دعوا زود تموم بشه...
اون شب عمه ام از من پرسید که نظرم چیه؟
هیچ جوابی نداشتم فقط آنقدر میدونستم هیچ وقت به
#ازدواج فکر نکرده بودم اون شب تموم شد پدرم گفت اگر راضی باشی ماهم راضیم.
فکر کردم بابام داره باهام شوخی میکنه آخه من با یه مسلمان اونم موحد...
باورم نمیشد اما ادامه داد که دیگه حوصله این همه دعوا رو نداریم برین شوهر کنید راحت بشیم با گفتن این خیلی دلم را شکست...
از حرفش خیلی ناراحت بودم بالاخره برگشتم به بابام گفتم بابا جونم تاحالا بخاطر کدوم کار اشتباهم سر تو انداختی پایین تا حالا بخاطر کدوم کار زشتم ازت فرصت دیگه خواستم؟
دوست داشتی منم مثل دخترهای فک و فامیل دخترای دیگه هر روز یه اشتباه هر روز یه رابطه که براشون عادی شده کارای زشت و ناپسند شون براشون عادی شده برای پدر و مادرشون...
اما بازم اینطوری نیستن میبینی چطور دختراشونو
#عروس میکنن اما نمیدونم کدوم کارم کدوم راهم اشتباه بود بابام سکوت کرده بود نمیدونم ولی حس میکردم دوست نداشت به چشام نگاه کنه اما حرفش بازم قلبمو شکست و بهم گفت اسلامی بودنت
#چادرت #حجابت همه اینا باعث سر افکندگی من شده دخترم رو بی ارزش کرده پیشم...
گفتم پس واللهی بابا جان من با ارزشی را که تو بی ارزش میدانی با تمام دنیا عوض نخواهم کرد و حاضرم تا آخر عمرم همین جوری پیشت بی ارزش باشم مهم نیست فقط پیش خدا با ارزش باشم این مهمه....
دلم واقعا شکسته شد اما با گفتن آن حرفا به پدرم قلبم آروم گرفت و خیلی آروم شدم چون احساس نزدیکی به
#الله بیشتر شد....
#خواستگاری پسر عمه همچنان ادامه داشت تا تقریبا یه سال منو سوژین تصمیم گرفتیم بریم شهری که محمد در آن درس می خواند به دیدن برادرمون محمد یه سال بیشتر بود محمد رفته بود اصلاً ندیده بودمش خیلی به سختی خانوادمون را راضی کردیم و همراه چند خواهر و برادر دینی...
واقعا اون محمدی که میشناختم نبود خدای من سبحان الله این برادر برادر منه...
واقعا هم از ظاهر هم از باطن خیلی فرق کرده
#الحمدلله علی کل حال...
اون چن روزی پیش محمد بودم جزء بهترین روزای زندگیم بود چقدر آرزو داشتم اونجا بمونم درس بخونم و چقدر حسرت به دلم مانده....
اما با خندهای مصنوعی که ناراحت نشه ادعا کردم که خوشحالم...
یادش بخیر برادرم تاج سرم ...
ادامه دارد...