برای هر کسی ، یه اسم توی زندگیش هست که تا ابد هر جایی اونو بشنوه ، ناخودآگاه برمیگرده به همون سمت! یا از روی ذوق ... یا از روی حسرت ... یا از روی نفرت ...
یک روز آدم مورد نظرت را پیدا میکنی ... آن وقت یاد میگیری که خیلی بیشتر به خودت اعتماد کنی. من که نظرم این است. پس به چیزی کمتر از این قانع نشو! در این دنیا بعضی کارها هست که باید تنهایی بکنی و کارهایی که فقط باید با یکی دیگر بکنی ... مهم این است که این دو تا را درست به اندازه با هم جمع کنی.
برای هر کسی ، یه اسم توی زندگیش هست که تا ابد هر جایی اونو بشنوه ، ناخودآگاه برمیگرده به همون سمت! یا از روی ذوق ... یا از روی حسرت ... یا از روی نفرت ...
وقتی طوفان تمام شد، یادت نمیآید چگونه از آن گذشتی، چطور جان به در بردی. حتی در حقیقت مطمئن نیستی، که طوفان واقعاً تمام شده باشد. اما یک چیز مسلم است: وقتی از طوفان بیرون آمدی، دیگر آنی نیستی، که قدم به درون طوفان گذاشت…
بر اساس تجربه خودم، وقتی کسی خیلی سخت سعی میکند چیزی را به دست بیاورد، نمیتواند. و وقتی دارد با تمام توانش از چیزی فرار میکند، معمولاً گرفتار همان میشود!
مهم نیست تا کجا فرار کنی. فاصله هیچ چیز را حل نمی کند. وقتی طوفان تمام شد یادت نمی آید چگونه از آن گذشتی، چطور جان به در بردی. حتی در حقیقت مطمئن نیستی توفان واقعاً تمام شده باشد. اما یک چیز مسلم است؛ وقتی از توفان بیرون آمدی، دیگر آنی نیستی که قدم به درون توفان گذاشت!