📚 ᴛᴇʟʟʙᴏᴏᴋꜱ 📚

#عباس_معروفی
Канал
Логотип телеграм канала 📚 ᴛᴇʟʟʙᴏᴏᴋꜱ 📚
@TellBooksПродвигать
41,8 тыс.
подписчиков
11 тыс.
фото
2,25 тыс.
видео
1,18 тыс.
ссылок
📙📘TellBooks📕📗 《مرجع کتاب های الکترونیکی با فرمت PDF》 ‌‌بدون تبلیغات ازار دهنده از کانال ما لذت ببرید 👌😘
دانستم خیلی چیزها در اختیار انسان نیست؛
زندگی خواب‌‌های گذشته است که تعبیر می‌شود.

زندگی تاب خوردنِ خیال در روزهایی است که هرگز عمرمان به آن نمی‌رسد.

زندگی آغاز ماجراست ...

📕 پیکر فرهاد
✍🏻 #عباس_معروفی


📚👉 @TellBooks
گفتم: «دنیا مثل آتشگردان است. هرچه سرعتش را تندتر می‌کند، آدم زودتر به بیرون پرت می‌شود.» گفت: «بله. آن‌قدر سریع است که آدم سرگیجه و تنهایی‌اش را می‌فهمد.» گفتم: «پس چه باید کرد؟» گفت: «تحمل و سکوت.»

📕سمفونی مردگان
✍🏻 #عباس_معروفی


📚👉 @TellBooks
صورتم را به شانه اش گذاشتم و گفتم: دوست دارم ماه من و تو همیشه پشت ابر بماند و هیچکس از عشق ما باخبر نشود.
آدم ها حسودند
زمان بخیل است
و دنیا عاشق کش است.

📕 #سال_بلوا
✍🏻 #عباس_معروفی

📚👉 @TellBooks
صورتم را به شانه اش گذاشتم و گفتم: دوست دارم ماه من و تو همیشه پشت ابر بماند و هیچکس از عشق ما باخبر نشود.
آدم ها حسودند
زمان بخیل است
و دنیا عاشق کش است.

📕 #سال_بلوا
✍🏻 #عباس_معروفی

📚👉 @TellBooks
چقدر آهنگ‌های قشنگ در این دنیا وجود داشت که من نشنیده بودم. چقدر چهره‌های زیبا از برابرم گذشتند که من آن‌ها را ندیدم.
چقدر رویاهای عجیب دیدم که وقتی از خواب بیدار شدم، هرگز دیگر به یادم نیامد.
و بوی عطری از دست رفته در دلم چنگ زد که
تا همیشه خودم را نبخشم.

زندگی یعنی ناگهان، جایی قطع می‌شدم!

📕 #تماما_مخصوص
✍🏻 #عباس_معروفی

📚👉 @TellBooks
چقدر آهنگ‌های قشنگ در این دنیا وجود داشت که من نشنیده بودم. چقدر چهره‌های زیبا از برابرم گذشتند که من آن‌ها را ندیدم.
چقدر رویاهای عجیب دیدم که وقتی از خواب بیدار شدم، هرگز دیگر به یادم نیامد.
و بوی عطری از دست رفته در دلم چنگ زد که
تا همیشه خودم را نبخشم.

زندگی یعنی ناگهان، جایی قطع می‌شدم!

📕 #تماما_مخصوص
✍🏻 #عباس_معروفی

📚👉 @TellBooks
گاهی با دویدن برای رسیدن به کسی
نفسی برای ماندن در کنار او نخواهی داشت.
پس با کسی بمان
که نصف راه را به سمتت دویده باشد..


👤 #عباس_معروفی


📚👉 @TellBooks
به راستی که از تولد تا مرگ، پرتاب سنگی از دست کودکی به جای نامعلوم است که دلایل و عواقبش بر سنگ زننده و خورنده هیچ روشن نیست.

📕 ذوب شده
👤 #عباس_معروفی

📚👉 @TellBooks
از خواب خسته ام؛
به چیزی بیشتر از خواب نیاز دارم
چیزی شبیه بیهوشی، برای زمان طولانی
شاید هم از بیداری خسته ام
از این که بخوابم و تهش بیداری باشد
کاش می شد سه سال یا شش سال یا نه سال خوابید و بعد بیدار شد
نشد هم... نشد...

👤 #عباس_معروفی


📚👉 @TellBooks
وقتی خدا می خواست تو را بسازد
چه حال خوشی داشت
چه حوصله ای
این‌موها
این چشم ها
خودت می‌فهمی؟
من‌ همه این ها رو دوست دارم

👤 #عباس_معروفی

📚👉 @TellBooks
آدم‌ها از ترس وحشی می‌شوند، از ترس به قدرت رو می‌آورند که چرخ آدم‌های دیگر را از کار بیندازند وگرنه این همه زمین و زراعت و دام و پرنده و نان و آب هست، به قدر همه هم هست اما چرا به حق خودشان قانع نیستند؟ چرا کتاب نمی‌خوانند؟ چرا هیچ‌چیز از تاریخ نمی‌دانند؟ چرا ما این همه در تیره‌بختی تکرار می‌شویم؟ این همه جنگ این همه آدم برای چه چیزی کشته شده‌اند که آن چیز حالا دستشان نیست و دست بچه‌هاشانم نیست؟!

📕 سال بلوا
✍🏻 #عباس_معروفی

📚👉 @TellBooks
گفت: «دنیا پوچ و بی‌ارزش است. هیچ ارزشی ندارد.»

گفتم: «حرف‌های خوب بزن. دنیا بی‌ارزش نیست. فقط انسانی زندگی کردن خیلی سخت است.»

📕 #سمفونی_مردگان
✍🏻 #عباس_معروفی


📚👉 @TellBooks
دانستم خیلی چیزها در اختیار انسان نیست؛
زندگی خواب‌‌های گذشته است که تعبیر می‌شود.

زندگی تاب خوردنِ خیال در روزهایی است که هرگز عمرمان به آن نمی‌رسد.

زندگی آغاز ماجراست ...

📕 پیکر فرهاد
✍🏻 #عباس_معروفی


📚👉 @TellBooks
عادت کرده‌ایم هر روز دوش بگیریم، اما یادمان می‌رود که ذهنمان هم به دوش نیاز دارد. گاهی با یک غزل حافظ می‌توان دوش ذهنی گرفت و خوابید.

یک شعر از فروغ، تکه‌ای از بیهقی، صفحه‌ای از مزامیر، عبارتی از گراهام گرین، جمله‌ای از شکسپیر، خطی از نیما... ولی غافلیم!

شبانه‌روز چقدر خبر و گزارش و مطلب آشغال می‌تپانیم توی کله‌مان؟! بعد هم با همان کله‌ی بادکرده به رختخواب می‌رویم و توقع داریم در خواب پدربزرگمان را ببینیم که یک گلابی پوست‌ کنده و با لبخند می‌گوید: بفرما!

📕 سمفونی مردگان
✍🏻 #عباس_معروفی

📚👉 @TellBooks
گفتم: «دنیا مثل آتشگردان است. هرچه سرعتش را تندتر می‌کند، آدم زودتر به بیرون پرت می‌شود.» گفت: «بله. آن‌قدر سریع است که آدم سرگیجه و تنهایی‌اش را می‌فهمد.» گفتم: «پس چه باید کرد؟» گفت: «تحمل و سکوت.»

📕سمفونی مردگان
✍🏻 #عباس_معروفی


📚👉 @TellBooks
انسان مدام باید مشغول کار باشد.
سازندگی کند، وگرنه از درون پوک می‌شود.
و بیکاری بدتر از تنهایی است.
آدم بیکار در جمع هم تنهاست ...

📕 #سمفونی_مردگان
✍🏻 #عباس_معروفی


📚👉 @TellBooks
فرزندان انقلاب نبودیم، ما نان بودیم. نانِ داغی که لقمه چپ سران حکومت شدیم. تکه پاره‌مان کردند و خوردند و پاشیدند.

نه. چه می گویم؟
انگار که در این خلقت اضافه بودیم. ما را مصرف جامعه‌مان نکردند، ما را اِسراف کردند، پخشمان کردند که بر سفره خودمان ننشسته باشیم، که هیچکدام‌مان در ساختن آن مملکت نقش نداشته باشیم.

📕 فریدون سه پسر داشت
✍🏻 #عباس_معروفی


📚👉 @TellBooks
آدمی که با تبر عشق دو نیم شده باشد، همیشه نیمیش هست و نیمیش نیست. بدبختی اینجاست که نمیداند نیمهٔ زنده کدام است. نیمهٔ مرده کدام. مثل ماهی بر خاک آب آب می‌کند. هست ولی مرده. نیست ولی آب آب گفتنش، تمام نشده.

بیگانه است. تنها و بی‌ خود تمام دنیا را که بهش بدهند، باز دست‌هایش دنبال نیمه دیگرش می‌گردد. دنبال خودش که در دیگری جا گذاشته. دنیا را که وجب به وجب بگردد هزار سوزن گمشده را پیدا می‌کند، خود گمشده در نیمه‌اش را پیدا نمی‌کند. می‌داند کجا جامانده و خوب می‌داند چرا.

📕 نام تمام مردگان یحیاست
✍🏻 #عباس_معروفی

📚👉 @TellBooks
دانستم خیلی چیزها در اختیار انسان نیست؛
زندگی خواب‌‌های گذشته است که تعبیر می‌شود.

زندگی تاب خوردنِ خیال در روزهایی است که هرگز عمرمان به آن نمی‌رسد.

زندگی آغاز ماجراست ...

📕 پیکر فرهاد
✍🏻 #عباس_معروفی


📚👉 @TellBooks
گفت: «دنیا پوچ و بی‌ارزش است. هیچ ارزشی ندارد.»

گفتم: «حرف‌های خوب بزن. دنیا بی‌ارزش نیست. فقط انسانی زندگی کردن خیلی سخت است.»


سمفونی مردگان
#عباس_معروفی


📚👉 @TellBooks
Ещё