✔تفکر

#پاییز
Канал
Логотип телеграм канала ✔تفکر
@Tafakor_magazineПродвигать
158
подписчиков
1,68 тыс.
фото
178
видео
623
ссылки
کانال تفکر، با مطالب متنوع خبری اعم از اقتصادی، ادبی و فرهنگی در خدمت شما و انتقاد و پیشنهاد شما بی‌شک راهگشاست. ارتباط با ما: @eshratkarari1
‍ «اعصابم در بصره جا ماند»
خودش می‌گفت
«شلمچه بوی سدر می‌داد
نه باروت
و عبور از مرزهای زمین یعنی
رسیدن به مرزهای تو
زیر آن روسری بلندِ سفید

تو در ایوان آن خانه‌ی جنوبی
درانتظار اِشغال من بودی
و من در بازگشت
در انتظار اسارت در شرجیِ چشمت

حنا حنا حنا!
اعصابم در بصره جا ماند
و من با فکر تو راه‌ها را پیدا می‌کردم
طولانی‌تر از فرات
تو بودی که دلبرانه رژه می‌رفتی
بر کشته‌های من در جنگ

سینه‌خیز برای تماشای تو آمدن
چیزی نیست که بگویم»

گفت و از رویا بیرون آمدم
روسری خاکستری‌ام بوی نم می‌داد
بوی خاکِ تندِ جنوب
و غزلی ناتمام.

#عشرت_کراری

از مجموعه شعر:
#پاییز_ناتمام

#دفاع_مقدس
#جنگ_تحمیلی
۳۱ شهریور

@tafakor_magazine
Forwarded from تفکر
وقتی با خواندن این شعر گریه می‌کنم
یعنی هنوز
سرِ زخم باز است.

تصویر سرد صبح مه‌آلود و
باغ شلوغ و کوچه‌ی غمگین
هنوز زنده است
و من آینده را
در آن صبح غمگین
چه دیوانه می‌دیدم

دست‌هایم سرد بود
هوا سرد بود
خاک سرد بود
و چشم‌هایت بسته

بزرگوارانه
دلتنگ توام
که به روی خودم نمی‌آورم چرا من
چرا من آن‌همه زود یاد گرفتم
غسل میت را؟
غسلی برای آخرین لمس تنت
وقتی آغوشت
به اندازه دست‌هایم سرد بود...

#عشرت_کراری
#پاییز_ناتمام

دوازدهم دی ۹۹

#پدر



@Tafakor_magazine
‍ «اعصابم در بصره جا ماند»
خودش می‌گفت
«شلمچه بوی سدر می‌داد
نه باروت
و عبور از مرزهای زمین یعنی
رسیدن به مرزهای تو
زیر آن روسری بلندِ سفید

تو در ایوان آن خانه‌ی جنوبی
درانتظار اِشغال من بودی
و من در بازگشت
در انتظار اسارت در شرجیِ چشمت

حنا حنا حنا!
اعصابم در بصره جا ماند
و من با فکر تو راه‌ها را پیدا می‌کردم
طولانی‌تر از فرات
تو بودی که دلبرانه رژه می‌رفتی
بر کشته‌های من در جنگ

سینه‌خیز برای تماشای تو آمدن
چیزی نیست که بگویم»

گفت و از رویا بیرون آمدم
روسری خاکستری‌ام بوی نم می‌داد
بوی خاکِ تندِ جنوب
و غزلی ناتمام.

#عشرت_کراری

از مجموعه شعر:
#پاییز_ناتمام

#دفاع_مقدس
#جنگ_تحمیلی
۳۱ شهریور

#تفکر
#نشریه_اقتصادی_تفکر

@Tafakor_magazine
‍ ‍سرم روی شانه ات بود
پشت آرامشت پنهان بودم
به دورها نگاه می کردی
و سوالی که پرسیدی یادم نیست
اما دوستت داشتم
آنقدر که حواسم از تنهاییم پرت شده بود...


چگونه ادعا کنم زنده ام؟
وقتی گل های دامنی که آن سال برایم خریدی
در می آیند
خاطره تعریف می کنند
و من از فرط گریه خوابم می بَرَد...

۲۶ خرداد ...

#عشرت_کراری
از مجموعه‌ی #پاییز_ناتمام



@Tafakor_magazine
Forwarded from عکس نگار
‍ ‍سرم روی شانه ات بود
پشت آرامشت پنهان بودم
به دورها نگاه می کردی
و سوالی که پرسیدی یادم نیست
اما دوستت داشتم
آنقدر که حواسم از تنهاییم پرت شده بود...


چگونه ادعا کنم زنده ام؟
وقتی گل های دامنی که آن سال برایم خریدی
در می آیند
خاطره تعریف می کنند
و من از فرط گریه خوابم می بَرَد...

#عشرت_کراری
#پاییز_ناتمام
#اندوه

@Tafakor_magazine
Forwarded from تفکر
🔺شعر/

سرم روی شانه ات بود
پشت آرامشت پنهان بودم
به دورها نگاه می کردی
و سوالی که پرسیدی یادم نیست
اما دوستت داشتم
آنقدر که حواسم از تنهاییم پرت شده بود...


چگونه ادعا کنم زنده ام؟
وقتی گل های دامنی که آن سال برایم خریدی
در می آیند
خاطره تعریف می کنند
و من از فرط گریه خوابم می بَرَد...

#عشرت_کراری
#پاییز_ناتمام

@khabarvare
Forwarded from تفکر
بوی تو
در فاصله خداحافظی تا تنهایی من

بوی تو
اینجا
در حصار بنفش کوهستان

بوی تو
فردا
در شیارهای خیس جاده

بوی تو همه جا پیچیده است
چنانکه
در آغوش خروارها گندم
فقط
بوی تو را می فهمم

و من ناتوان ترین انسانم
در نبرد تن به تن با تقدیر


#عشرت_کراری
#پاییز_ناتمام

@khabarvare
🔺شعر/

سرم روی شانه ات بود
پشت آرامشت پنهان بودم
به دورها نگاه می کردی
و سوالی که پرسیدی یادم نیست
اما دوستت داشتم
آنقدر که حواسم از تنهاییم پرت شده بود...


چگونه ادعا کنم زنده ام؟
وقتی گل های دامنی که آن سال برایم خریدی
در می آیند
خاطره تعریف می کنند
و من از فرط گریه خوابم می بَرَد...

#عشرت_کراری
#پاییز_ناتمام

@khabarvare
بوی تو
در فاصله خداحافظی تا تنهایی من

بوی تو
اینجا
در حصار بنفش کوهستان

بوی تو
فردا
در شیارهای خیس جاده

بوی تو همه جا پیچیده است
چنانکه
در آغوش خروارها گندم
فقط
بوی تو را می فهمم

و من ناتوان ترین انسانم
در نبرد تن به تن با تقدیر


#عشرت_کراری
#پاییز_ناتمام

@khabarvare
وقتی با خواندن این شعر گریه می‌کنم
یعنی هنوز
سر زخم باز است.

تصویر سرد صبح مه‌آلود و
باغ شلوغ و کوچه‌ی غمگین
هنوز زنده است
و من آینده را
در آن صبح غمگین
چه دیوانه می‌دیدم

دست‌هایم سرد بود
هوا سرد بود
خاک سرد بود
و چشم‌هایت بسته

بزرگوارانه
دل تنگ توام
که به روی خودم نمی‌آورم چرا من
چرا من آن همه زود یاد گرفتم
غسل میت را؟
غسلی برای آخرین لمس تنت
وقتی آغوشت
به اندازه دست‌هایم سرد بود...
.
#عشرت_کراری
#پاییز_ناتمام
«اعصابم در بصره جا ماند»
خودش می گفت
«شلمچه بوی سدر می‌داد
نه باروت
و عبور از مرزهای زمین یعنی
رسیدن به مرزهای تو
زیر آن روسری بلندِ سفید

تو در ایوان آن خانه‌ی جنوبی
درانتظار اِشغال من بودی
و من در بازگشت
در انتظار اسارت در شرجیِ چشمت

حنا حنا حنا!
اعصابم در بصره جا ماند
و من با فکر تو راه‌ها را پیدا می‌کردم
طولانی تر از فرات
تو بودی که دلبرانه رژه می‌رفتی
بر کشته‌های من در جنگ

سینه‌خیز برای تماشای تو آمدن
چیزی نیست که بگویم»

گفت و از رویا بیرون آمدم
روسری خاکستری‌ام بوی نم می‌داد
بوی خاکِ تندِ جنوب
و غزلی ناتمام.

#عشرت_کراری
#پاییز_ناتمام
@khabarvare
🔵هفته نامه تیرنگ

#پاییز_ناتمام

@khabarvare
🔵هفته نامه آوای وصل
شنبه ۲۶ اسفند ۱۳۹۶
🔺رونمایی از مجموعه شعر "پاییز نا تمام" اثر "عشرت کراری"

#پاییز_ناتمام

@khabarvare