چنین گفت
مفلس به یاران خویش
که این بندهٔ ناامید پریش
به دکّان شدم تا خرم خوردنی
که بیخوردنی میشوم مردنی
خریدم کمی خرت و پرت و به جان
به صاحبدکان گفتم ای مهربان
چه اندازه بایست پرداخت کرد
بگو ای فروشندهٔ نیکمرد
فروشنده زانرو که صاحبدل است
چنین داد پاسخ که ناقابل است
شده ششصد و شصت و شش منتها
بده ششصد و شصت ای بوالسخا
خروشیدم و گفتم ای حقهباز
سه تا نان و شش تا هویج و پیاز
شده ششصد و شصت تومان؟ هوار
مکن! حرص ما مفلسان درنیار!
مگر کبک و تیهو خریدیم ما
که شد قیمتش اینهمه ای دغا؟
چنین داد پاسخ به من نیکمرد
که ای شاعر
مفلس دورهگرد
پنیر و پیاز و حبوبات و نان
گران شد گران شد گران شد گران
خیار و هویج ای گرفتار وهم!
گران شد گران شد گران شد بفهم!
منم چون تو با صد بلا مبتلا
به من خشم میگیری آخر چرا؟
نماییم با صد مصیبت خرید
من از مصطفی، مصطفی از حمید
قسم میخورم من به نام اله
که تو بیگناهی و من بیگناه
برو جستجو کن ببین کیستند
که در اقتصاد وطن ریستند !!
به قلم:
#مفلس_بازاریاز مجموعهی
#بوستان_بعدی منتشر شده در صفحه آخر
#نشریه_اقتصادی_تفکر مدیرمسوول، صاحبامتیاز و سردبیر:
#عشرت_کراری #تفکر #نشریه_اقتصادی_تفکر @Tafakor_magazine