🍰 کیک سینما - ١۶
فیلم The zone of Interest
"نامزد اسکار بهترین فیلم
و برنده اسکار بهترین فیلم خارجی زبان"
فیلم جدید جاناتان گلیزر درباره رودلف هس افسر فرمانده اردوگاه آشویتس و خانواده اش است . اردوگاهی که روزانه در آن هزاران یهودی را می سوزاندند. درباره تضاد است، تضادی سهمگین . بهشتی مصنوعی و خودساخته در کنار جهنمی واقعی.
سکانس ابتدایی فیلم خانواده ای را مشغول تفریح کنار رودخانه نشان میدهد، خانواده ای شاد و معمولی که در نگاه اول فرقی با سایرین ندارند. به جز تفاوتی کوچک، این که پدر آن خانواده شغل متعارفی ندارد، او فرمانده اردوگاه آدم سوزی آشویتس است.
ما بارها در سینمای جهان آن طرف دیوار را دیده ایم، اما گلیزر در این فیلم حس جدیدی را به ما معرفی میکند. او این بار این سمت دیوار را به ما نشان میدهد. هیولاهایی با ظاهر عادی، که ممکن است پدری مهربان ، مادری دلسوز و همسری با محبت باشند. اما آنها هیولا اند.هیولاهایی که بسیار به ماشبیه اند و فیلمساز مدام میخواهد به ما هشدار بدهد شاید فقط یک خط باریک ما را از آنها جدا میکند. اما فیلمساز یک نمای کلوز یا حتی مدیوم از کاراکتر های اصلی نمیگیرد، ما نباید با آنها همذات پنداری کنیم ، چرا که آنها هیولا اند . ما اینجاییم که شاهد سقوط همه فضائل انسانی در زیر پوست این بهشت باشیم ، در این تضاد مرگبار.
فیلم رویکرد جالبی نسبتا به خشونت دارد. خشونت فیلم معمولا در قالب صداهایی موهوم ، دود هایی در پس زمینه قاب ها ، و باقی مانده اجساد در سرفه های رودولف هس به بیننده منتقل میشود. در اصل نشان ندادن خشونت ، خود به عکس خودش مبدل شده و خشونتی فجیع و ترسناک را نشان میدهد. و ترسناکی آن در انکار و بی خیالی اعضای خانواده است. انکاری که طبیعی نیست و بطور مثال میبینیم که مادرِ زن آن خشونت را برنتابیده و خداحافظی نکرده پا به فرار میگذارد. بی تفاوتی زن در برخورد با نامه مادر باز بیانگر انکاری است که واقعیت آن سمت دیوار را برنمی تابد.
صداگذاری فیلم نقش بسیار مهمی ایفا میکند. صدای اردوگاه در داخل خانه به نحوی شنیده میشود که افراد در خانه آن را می شنوند. و انگار تکرار این صداها برایشان بسیار عادی است. گویی صدای ساختمان سازی و جاده سازی باشد. اگر به صداها با دقت گوش کنید کاری بزرگ و سترگ میتواند باشما انجام دهد. صدای فریاد ها، شلیک گلوله ها، صدای کشتن، مردن، صدای مرگ.
در پایان بندی فیلم هِس وقتی در حال برگشت به خانه است.وقتی از پله هایی که استعاره ای از اخلاق انسانی و حس انسانیت است. یکی یکی پایین می آید و خاکستر انسان هایی را که سوزانده با سرفه بیرون میریزد، یک لحظه می ایستد. انگار در انتهای راهرو آینده را می بیند. یک لحظه انگار انسانیت خفته اش کمی بیدار میشود. میبیند که در آینده اسمی از او نمانده و اسم قربانی ها مانده ، می بیند که تاریخ قرار نیست در سمت او بایستد، می بیند که آیندگان او را سخت قضاوت خواهند کرد و مورد شماتت قرار خواهند داد. اما او اهمیتی نمی دهد ، همین شعله کم جان شمع انسانیت اش را هم خاموش میکند و میرود. میرود و تاریخ میماند
"منطقه مورد علاقه" در کنار دو فیلم مهم دیگر امسال،"اوپنهایمر" و "قاتلان ماه کامل" فیلم های هشدار دهنده اند.فیلم هایی که با روایتی از تاریخ درباره زمان حال هشدار میدهند. درباره خطر جنگ جهانی ، خطر هیولا شدن ، خطر نسل کشی. جاناتان گلیزر بعد از ۱۰ سال با فیلم جدیدش فقط نیامده که داستانی از هولوکاست بگوید ، آمده است با یک سیلی ما را بیدار کند. آمده است به ما بگوید درباره اتفاقات اطرافمان بی تفاوت نباشیم . فیلم میخواهد بگوید : آیا وقایعی که آن سمت دیوار های امنی که برای خودمان ساختیم اتفاق می افتد، برایمان مهم است؟ اگر ظلمی میشود ماراهم می آزارد؟ یا همه را با سپر بی تفاوتی خودمان دفع میکنیم؟
#حسین_ایمانی_پوردانشجوی پزشکی ورودی ۱۴۰۱ دانشگاه علوم پزشکی تهران
#کافه_هنر #کیک_سینما #معرفی_فیلم #قسمت_شانزدهم #سها #جوانه @Soha_javaneh@javaneh_tums 🌱