بَرده همچنان برده است. این واقعیت که او «تحت وابستگی تام و تمام» به ارادهی دیگری به سر میبرد»، این که او تحت اقتدار ارباب خود است، «به خودی خود کافی است تا سرسپردگی و نوکر صفتیای را تضمین کند» که ارباب «انتظار دارد و از آن متنفر است.»
صرف حضور روابط سلطه و وابستگی ... در حکم فروکاستن ما از جایگاه ... «انسان های آزاد» به مرتبهی انسانهای بَرده است. به سخن دیگر، در واقع کافی نیست که از حقوق و آزادی های مدنی خود برخوردار شویم؛ بلکه اگر قرار است انسانهای آزاد شمرده شویم، لازم است که از این آزادیها و حقوق مدنی به طریقی خاص برخوردار شویم. هرگز نباید این حقوق و آزادیها را صرفا در حکم لطف یا حسن نیت کَس دیگری در نظر بگیریم، بلکه میبایست همواره آنها را مستقل از قدرت اِرادهی هرکسی بگیریم که بخواهد آنها را از ما بازگیرد.در سطح فردی، آزادی به معنای ارباب خود بودن است؛ در سطح سیاسی، آزادی نیازمند جمهوری یا دموکراسی است. فقط سهم کامل در قدرت همگانی ضامن آن است که از آزادی مان «به طریقی خاص» برخوردار شویم که متضمن آزادی است؛ بدون مشارکت سیاسی کامل، آزادی به طرز مهلکی اَبتر است. همین حرکت مضاعف میان امر شخصی و امر سیاسی است که به احتمال قوی ریشهای ترین عنصر نظریه حکومت خلقی و به رأي هابز، خطرناک ترین عنصر آن است.
📚 #ذهن_ارتجاعی ✍🏻 #کوری_رابین ترجمهی: اکبر معصومبیگی
👥علوم اجتماعی، مسائل روز
👥👉 @SOCIAL_SCIENCE👉🏿 @SOCIAL_SCIENCE