رحمانیان: در ايران همه درباره تاريخ به خصوص تاريخ معاصر اظهارنظر ميكنند، در حالي كه تاريخ نياز به تخصص دارد. عوام زدگي دانش تاريخ ضربه بدي به تاريخ در ايران زده است. فريدون آدميت در مقاله كوتاهي به نام آشفتگي در تفكر تاريخي به نقد مرحوم بازرگان و آلاحمد پرداخت. ما همچنين گرفتار سياستزدگي در تاريخ هستيم. انقلاب مشروطه ايران نه آن طور كه آجوداني و ديگران ميگويند، گفتماني كاملا اسلامي دارد و نه كاملا غربي و اروپايي است، بلكه امري مخلوط و التقاطي است و همين امر موتور محركه انقلاب مشروطه است. به عبارت ديگر ما دو دوره تحول در تاريخ انديشه سياسيمان طي كردهايم، به گمان من تاريخ تجدد فكري ايرانيان را بايد از انقراض صفويه آغاز كرد. آن بحران اصلي بود كه ايرانيان را تكان داد، اتفاق دوم جنگهاي ايران و روسيه و تكان آن و تاثير آن در كساني چون ميرزا صالح شيرازي و عبداللطيف شوشتري و آقا احمد كرمانشاهي و... بود...
صد و ده سال پس از جنبشی که «انقلاب مشروطه» نامیده شد، هنوز درباره ماهیت و اهداف و کنشگران و فرایندها و تحول و آینده آن، میان متخصصان ایرانی و غیر ایرانی تاریخ و علوم اجتماعی، اجماع وجود ندارد. صد و ده سال پس از مشروطه، جامعه ایرانی هنوز کمابیش درگیر همان درگیری های فکری و سیاسی است که در آن زمان بود. هم از این رو بحث مشروطه برای ما بیشتر از آنکه بحثی «تاریخی» باشد، بحثی مربوط به زمانه خودمان است و پرونده مشروطه، پرونده ای گشوده که انسان شناسی و فرهنگ آن را از سالها پیش باز کرده و به تدریج گسترده تر خواهد کرد.
صفحات این پرونده در انسان شناسی و فرهنگ؛
1- در یک دست : «کُنستی توسیون» و در دست دیگر : بمب و باروت (آب از سرچشمه گل آلود شد!) – به مناسبت یکصد و پنجمین سال انقلاب مشروطیت ایران http://anthropology.ir/node/10756
5- پیرامون فرهنگ سیاسی (9) : بررسی علل «درجازدگی» اجتماعی – سیاسی ایرانیان از منظر «فرهنگ سیاسی»؛ با تکیه بر دو جنبش «مشروطه خواهی» و «ملی شدن نفت» http://anthropology.ir/node/8870