🔴 روایت «
#دیگری» در گفتمان
#ناسیونالیسم_ایرانی و نسبت آن با
#دمکراسی@SOCIAL_SCIENCE ✍🏾محمد حقمرادی
📓 نشریه تخصصی
#پولیتیا سال اول(۱۳۹۷)، شماره دوم
برساخت هویت اجتماعی در پروسهٔ مدرنیتهٔ ایرانی «دیگری»های خود را خلق کرد. این «غیریتسازی» لاجرم به طرد دیگری نیز میانجامد. این طردسازی باعث از شمول خارجشدن بخشهایی از مردم و گفتمانها و هویتهایی غیرحاکم میشود و از همان ابتدا پروژهٔ دمکراسی در ایران را با بحران درونی مواجه میسازد. پیامد این رویکرد، اولویت اقتدارگرایی و امنیت بر دمکراسی و حقوق بشر و پدیدآمدن استعمار داخلی است.
به رغم تمامی ادعاها مبنی بر فقدان مسئلهٔ اتنیکها در ایران و دوستی، تفاهم و همبستگی اجتماعی، تاریخ صدساله اخیر ایران حاکی از بروز تنشهایی حول هویت بوده است، که گاه به خشونت نیز انجامیده است و بهعنوان یک هراس امنیتی مداوم، مانع از توسعهٔ همهجانبهٔ کشور و تحقق دمکراسی شده است. روایت ملیگرایانه از تاریخ و غلبهٔ گفتمان ناسیونالیسم فرهنگی هم تاریخنگاری آکادمیک و انتقادی را به حاشیه رانده است و هم منجر به «غیریتسازی» درونی شده است و سبب شده است دمکراسی و حقوق بشر چون یک هراس پنداشته شود. بهواسطهٔ روابط و مناسبات نامتقارن قدرت و دسترسی گفتمانی و مزیت روایت، این گفتمان از استراتژیهایی چون هراس اخلاقی و اسطورهسازی برای انقیاد و مصادرهٔ «دیگری» استفاده کرده است. واسازی و برملاکردن مناسبات قدرت امکان بازنمایی اخلاقی «دیگری» فرودست و چشمانداز دمکراسی را ممکن میسازد. اگر عدالت سنگ بنای دمکراسی است، مستلزم بازشناسی همه شهروندان است. عدم بازشناسی احترامآمیز، برادارانه و برابرانه «دیگری» از دلایل اصلی بهحاشیهراندن بحث حقوق بشر و دمکراسی در ایران است.
فرادستان با روایت مثبت از «خود» و روایت منفی یا تقلیل گرایانه از«دیگری»، همواره در پی نشاندادن و اثبات برتری اخلاقی خود بر جامعهٔ فرودست هستند و معمولاً به دلیل تسلط بر منابع مادی و ابزارها و دستگاههای ایدئولوژیک و اضمحلال ساختارهای فرهنگی، اجتماعی و اخلاقی جامعه در این کار موفق میشوند و بر بنیان این برتری اخلاقی، سیاست های استعماری و سلطهگرایانه خود را پیش میبرند. این امر به انقیاد و خودتسلیمسازی جامعهٔ استعمارزده منجر میشود و به قول اسپیواک به تحمیل وضعیت فرودستی بر آن منتهی میشود.
این مقاله به مسئله بازشناسی و روایت «دیگری»، دوستی و سیاست دمکراتیک می پردازد و نگاهی انتقادی به روایتهای دوستی در گفتمانهای ملیگرایانه دارد. روایتهایی که خود را در پناه مفاهیمی چون «هویت -امپراتوری»، «وحدت در کثرت و کثرت در وحدت»، اندیشهٔ ایرانشهری و هویت ایرانی، نهتنها شأن علمی برای خود قائلاند بلکه چون یک گفتار حقیقی خود را مطرح میسازند. نگاه انتقادی و واسازانه به این روایتها نشان میدهدکه این روایتها، نه دوستی و برادری را میپذیرند و نه سیاست دمکراتیک را ممکن میسازند. نگاه قیممأبانه و رابطهٔ فرادست/فرودست و خدایگان/بنده و هر نوع رابطهای بین «من» و «تو» که از شأن و جایگاه برابر برخوردار نباشد، نمیتواند دوستی را چونان یک فضیلت اخلاقی در سطح جامعه و دمکراسی را در حوزهٔ سیاسی امکانپذیر سازد.
دمکراسی در ایران همواره در حد گزارههای رتوریک باقی مانده است و چون یک پروژه نظری و عملی در دستور کار قرار نگرفته است. اگر در ایران به راستی دمکراسی را مهم و گرامی میشماریم و ارزشهای رهاییبخش مدرنیته مانند آزادی و برابری را میپذیریم، باید شجاعت لازم را داشته باشیم و از خودفریبی و تعلیق آن به بهانهٔ بحران هویت، امنیت ملی و تهدید خارجی دوری کنیم و دمکراسی را هم بهخاطر مناسبترین شیوه تعامل بین شهروندان و بین دولت و مردم و هم به دلیل فضیلت آن جدی بگیریم. اینکه دمکراسی چیست و کدام مدل از دمکراسی مدنظر است پرسشی جدی است اما بهطور کلی اگر دمکراسی متضمن عدالت نباشد و الزامات حقوق بشری را رعایت نکند، تنها شکلی از دیکتاتوری است.
👥علوم اجتماعی، مسائل روز
👥👉 @SOCIAL_SCIENCE👉🏿 @SOCIAL_SCIENCE📌لینک نشریه
#پولیتیا@Politeiajournal📚برای دانلود مقاله بر روی لینک زیر کلیک کنید:
https://bit.ly/2Fp7IAf