در ضیافت خدایگان بی داد چهار پایه را کشید. . " تندیسی بی نام" به خاک افتاد. . روی برگرداند، سرد و سنگین، همانند غروب بی هنگام. . دگر، توان در آغوش کشیدن لیلایش را نداشت.!! . شب همچنان آرام، شهر همچنان خاموش! تنی که به خاک افتاد، و اویی که به خاک نشست. با حسرت، بازگویی آواز دیرینه ی " نه به اعدام "....