لحظاتی در سالن ملاقات
وقتی ذوق و اشتیاقم را دید ادامه داد و گوشی را گرفت و چیزکی گفت. پسرک برایم دست تکان داد و من هم از خودم بیرون زدم و بالا پایین پریدم و بوسهها راهیاش کردم.
به کابین خودمان برگشتم چند کلامی با علی به مازنی صحبت کردم و تعریف کردیم وخندیدیم.
میگفت دلش پیش آقای رضوی بد گیر کرده است و نگران سلامتی اوست؛ نه از جنس نگرانی هایی که چون جان و احوال کسی به مویی بند باشد، او را هم نگران کرده. نه! نگرانی در زندان جنس دیگری دارد، جنسی از بنی آدم، جنسی ازینکه نمیتوانی از محنت دیگران بیغم باشی، به تلاطم میافتی و مدام تن نحیف دیگری را صدا میزنی، جنسی از این خیزش، جنسی از زن زندگی آزادی. قول دادم که پیگیری میکنیم.
هنوز وقت داشتم چند سوال دیگر هم بپرسم، همبندی جوانی را نشانش دادم و قصهاش را پرسیدم. جوانی بیست ساله که به تازگی
آزاد شده بود و همبندی سابق علی بود اما برای بار دوم روز پنجشنبه چهلم محمد حسینی و مهدی کرمی از سر بدشانسی مجددا گیر ماموران ناجنس افتاده بود. پسرک مدام میخندید علی هم تصدیق میکرد که حال و احوال همیشگی پسرک همیناست لبخند به لب و خنده رو.
کابین علی را ترک کردم تا لحظه ای با پسرک صحبت کنم گوشی را گرفتم و با خنده گفتم دوباااااره سلام، پسرک تیزهوش بی درنگ زیر خنده زد و نفرین کرد که به خاطر رنگ موهایش او را گرفتند.
آخر موهایش را بعد چشیدن طعم آزادی قرمز کرده بود. میدانم ذره ای ربطی ندارد اما من قرمزی را به فال نیک گرفتم. به همراه خانواده پسرک برایش آرزو کردیم دوباره رها شود و موهای حالا رنگو رو رفته اش را قرمز و قرمزتر کند.
دقایق اخر است و کرکرهها در حال پایین امدن با عجله به کابین علی برمیگردم و برایش آرزوی سلامتی و آزادی میکنم. با هم خداحافظی میکنیم و با چند ادا شکلک تصویرش محو میشود.
پایان.
از صفحه اینستاگرام آنیشا اسداللهی
#کیوان_مهتدی_آزاد_باید_گردد#علی_اسداللهی_آزاد_باید_گردد#زندانی_سیاسی_آزاد_باید_گردد#حکومت_زندان_سرکوب_نمیخواهیم@nedaeziran