دیروز تولد غزاله بود
تولدت مبارک
#غزاله_چلاویاز متن «غزاله چلاوی، زنی که میخواست شجاعتش را تکثیر کند»، منتشرشده در نشر آسو:
خاله غزاله میگوید: «عاشق سفرهای هیچهایکی و طبیعتگردی بود و همیشه رمانهای تازه را دنبال میکرد، با همه مهربان بود و برای شنیدن حرفهای آدمهای اطرافش گوشی شنوا داشت. غزاله از سگهای بیمار و گرسنه خیابانی حمایت میکرد و چند سالی بود که هر جمعه ساعت چهار صبح راهی یکی از کوههای اطراف آمل میشد. علَمکوه و دماوند و خیلی از قلههای معروف ایران را فتح کرده بود و هر روز میدوید که برای کوهنوردی آماده باشد. غزاله یکی از همان زنهایی بود که در سالهای اخیر هرجا که میتوانست روسریاش را برمیداشت. بعد از دانشگاه، ازدواج کرد و به تهران رفت و چند سال بعد جدا شد.»
یکی از دوستانش به آسو میگوید: «غزاله خیلی در آن زندگی سختی کشید، شوهر سابقش میخواست محدودش کند و او برای داشتن هر حق کوچکی باید میجنگید. طلاقش هم آسان نبود و با دشواری توانست جدا شود. در سه سال اخیر، بعد از جداییاش، غزاله تازه داشت زندگیاش را آنطور که خودش دوست داشت میساخت. قبلش برای خیلی چیزهای معمولی مجبور بود که سخت بجنگد.»
او غزاله را این گونه تعریف میکند: «در نگاه اول از آن آدمهای خیلی آرام بود. از آنهایی که در هر شرایطی با لبخند و آرامش پیش میرفت. در ظاهر آدم شجاعی نبود و از بعضی چیزهای عادی میترسید. اما در عینحال همیشه برای داشتن آزادیهای بیشتر و کنار گذاشتن محدودیتهایی که به خاطر زن بودنش به او تحمیل میشد، میجنگید. بلد بود که چطور برای زندگی کردن مبارزه کند و از سختیهایش نترسد.»
دوستش میگوید: «شب تنها نبود. با یک نفر دیگر به خیابان رفته بود. وقتی فضا خیلی شلوغ و خطرناک شد، همراهش برگشت به خانه و از غزاله هم خواست که برگردد. اما غزاله میخواست در خیابان بماند. به او گفت تو برو، من میمانم.»
#غزاله_چلابی#نه_فراموش_میکنیم_نه_ميبخشيم #زن_زندگی_آزادی #ژینا_امینی #ژن_ژیان_ئازادی #قیام_ژینا_ادامه_دارد@zan_j