از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ تا ۱۱ سپتامبر ۲۰۲۲
قدرت امپریالیستی امریکا پس از ۲۰ سال حضور نظامی و جنایات بیشمار در افغانستان، سال پار با برگرداندن دوباره ی یاران و همرهان استراتژیک اش ،طالبان، به قدرت و برپایی
امارت اسلامی سرمایه، این کشور را ترک گفت. دولت و بورژوازی حاکم در آمریکا به دلیل ضعف اقتصادی و از دست دادن قدر قدرتی اش در قبال رقبای نوظهور، به ویژه در منطقۀ استراتژیک خاورمیانه، ناگزیر از آن شد که منافع استراتژیک کشورها و قدرت های منطقهیی، چه نزدیک با خودش و یا نزدیک با رقبای جهانی اش را بدون در نظرداشت تداوم سیاست حمایتگرایی «اول امریکا» و چه سیاست «بازگشت فعال» آن در عرصۀ سیاست جهانی، به رسمیت بشناسد. این امر در حوزۀ آسیای مرکزی یا آسیای میانه از جمله در افغانستان نیز صادق بود/است؛ سیاستی را که قدرت حاکمۀ امریکا در قبال پاکستان، در رابطه به مسألۀ جنگ و صلح افغانستان، پیشه کرد به وضوح بیانگر یک چنین رویکردی در وضعیت کنونی و تحولات جاری است. از این رو است که سیاست امریکا در مورد منازعۀ افغانستان و راه بیرون رفت از آن با سیاستهای متحدانش در منطقه از جمله پاکستان انطباق دارد؛ از این جهت، مطلوبیت اسلام سیاسی در هیأت طالبان و همکیشان شان در موقعیت جدید قطبی شدن هرچه بیشتر جهان و منطقه و شکلگیری بلوکبندیهای جدید برای
سرمایهداری جهانی در کل، به ویژه امپریالیسم امریکا، در حدی بود که دیگر دولت، ساختار و نظام سیاسی حاکم به رهبری اشرف غنی که خود مهندس، حامی و پشتوانۀ اصلی آن در کنار اتحادیه اروپا و متحدانش در منطقه بود، آن جایگاه و موقعیتی را که سردمداران رژیم پوشالی گذشته از آنها انتظار داشتند، از دست دهد؛ چنان که شاهد بودبم، در پیشگاه دکتورین جدید (شکل دادن به “
امارت اسلامی سرمایه”) کاپیتالیسم جهانی از جمله امریکا نه تنها حکومت غنی بل آنچه را که “دستآورد” و “ارزش” میخواندند و در طی ۲۰ سال به آن ها مباهات میشد، به ساده گی و به قیمت تباهی و سیاه روزی مردم افغانستان قربانی کردند. عامل اصلی واگذاری قدرت به جانیان طالب و دست شستن از پروژه ی «دموکراتیزاسیون امپریالیستی» که خلاف توقع و انتظار متحدان و چاکران دیروزی حاکم بر سرنوشت مردم افغانستان انجام شد، این تنگناهای اقتصادی و از دست رفتن هژمونی آمریکا بود، چیزی که صاحبان قدرت، ثروت و مکنت در رژیم «جمهوری
اسلامی» افغانستان را ناگزیر ساخت تا به اراده و استراتژی جدید قطبی از
سرمایهداری جهانی به رهبری آمریکا تمکین نمایند و هیچ اراده و عمل خلاف آن را حتی در ظاهر امر هم که شده به نمایش نگذارند و در کمتر از یک هفته از رأس تا ذیل شان با بخشی از
سرمایه های غارت شده زبونانه فرار کردند.
به هر رو رژیم طالبان و در کل اسلام سیاسی، چه در گذشته و چه امروز، محصول و ابزاری در خدمت به نظام
سرمایهداری و مدافع منافع استراتژیک آن است. با وجود ظاهر و یال و کوپال سران و سربازان
امارت اسلامی طالبان، رژیم کنونی حاکم بر سرنوشت مردم کارگر و محروم از زن مرد، بخشی انفکاک ناپذیر مناسبات حاکم
سرمایهداری در جهان است. در این هیچ تردیدی نیست که طبقه کارگر و مردم محروم و مزدبگیر و فعالان جنبش سوسیالیستی در افغانستان ناگزیر اند که برای رفاه، حقوق و رهایی شان قبل از همه از سد این ارتجاع هار بگذرند؛ اما این امر بدون سازمان یابی، تشکل و وحدت نمی تواند میسر گردد.
تجربه عینی مردم در افغانستان، از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ تا امروز، به خوشباورترین آدم ها نیز این را ثابت ساخت که رفاه، برابری و آزادی را نمیتوان با تکیه به قدرتهای
سرمایهداری و نیروهای بورژوایی به دست آورد.
#نابود_باد_امارت_اسلامی_سرمایه#نه_به_ارتجاع_نه_به_فاشبسم_اسلامی#نابود_باد_سرمایه_داری#زنده_باد_جنبش_نان_کار_ازادی