سوسیالیسم کارگران

#فرزاد_کمانگر
Канал
Новости и СМИ
Политика
Образование
Юмор и развлечения
Персидский
Логотип телеграм канала سوسیالیسم کارگران
@SkaregariПродвигать
739
подписчиков
32,8 тыс.
фото
21 тыс.
видео
8,59 тыс.
ссылок
سوسیالیسم کارگری خبرها و گزارش های کارگری،تصویرها و کلیپ و مطالب و نظرات و پیشنهاد های خود را از این طریق برایمان ارسال کنید @AmAe123
Forwarded from دادخواهان
🔴تعدادی از خانوادەهای دادخواە در سنندج بە دیدار مادران فرهاد وکیلی و علی حیدریان رفتند.

#فرهاد_وکیلی و #علی_حیدریان دو تن از پنج مبارزی بودند کە روز ۱۹ اردیبهشت۸۹  در زندان اوین بە همراە معلم مبارز #فرزاد_کمانگر  بە دار آویختە شدند.
#زن_زندگی_آزادی
#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم
#دادخواهی_ادامه_دارد
#ایستاده‌ایم_تا_پایان
#انقلاب_زن_زندگی_آزادی

@dadxahan
Forwarded from دادخواهان
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
کامیاران

دیدار خانوادەهای جانباختگان سنندج و دهگلان  با دایه سلطنه، مادر معلم مبارزە جانباخته #فرزاد_کمانگر

فرزاد کمانگر ، معلم آزادیخواه به همراه چندین زندانی سیاسی دیگر در تاریخ نوزدهم اردیبهشت ماه ١٣٨٩، در محوطه پارکینگ زندان اوین بە دار آویختە شدند.

فیلم مربوط بە خرداد ماە ۱٤۰۲ میباشد.
#زن_زندگی_آزادی
#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم
#دادخواهی_ادامه_دارد
#ایستاده‌ایم_تا_پایان
#انقلاب_زن_زندگی_آزادی

@dadxahan
#فرزاد_کمانگر، معلم آزادی‌خواه، روز ۲۸ مرداد ۱۳۸۵ در تهران بازداشت و ۱۹ اردیبهشت ۱۳۸۹ همراه با علی حیدریان، شیرین علم‌هولی، فرهاد وکیلی و مهدی اسلامیان، چهار زندانی سیاسی دیگر در زندان اوین #اعدام شدند. امروز ۱۴ سال از اعدام‌شان گذشت و هنوز محل دفن و سرنوشت پیکرهایشان مشخص نیست.


#زنده_باد_انقلاب
#زن_زندگی_آزادی
#پیش_بسوی_اتحاد_جنبش_ها_حول_نان_کار_آزادی
#کارگر_زندانی_زندانی_سیاسی_آزاد_باید_گردد
#توماج_صالحی آزاد_ یاید_ گردد
#نان_کار_آزادی_حکومت_کارگری


@Skaregari
گلرخ ایرایی از زندان: تنها ماندن فرزندانمان پای چوبه‌های دار، از سرکوب، انفعال و بی‌عملی خودمان است. باید خیابان را پس بگیریم

«پرونده‌شان را با نام #قاسم_آبسته می‌شناسیم و #فرهاد_سلیمی که با #محمد_قبادلو سَربه‌دار شد. بعدها فهمیدیم هفت نفر بودند که ۱۴ سال پیش بازداشت شدند و جوانی‌شان را پشت میله‌های زندان و در انتظار طناب دار سپری کردند و در ماه‌های اخیر یک‌به‌یک در چرخه‌ی قتل حکومتی کشته شدند.

حالا در سالروز قتل #فرزاد_کمانگر و در یکمین سالگرد سَربه‌دار شدن #یوسف_مهراد و #صدرالله_فاضلی‌زارع می‌خواهند، #خسرو_بشارت و #کامران_شیخه، دو تن دیگر از هم‌پرونده‌ای‌های آبسته را بکشند و همچنان کسی به دادخواهی بر درهای زندان‌ها نمی‌کوبد. حتا در این شب‌ها که با دستانی بسته، با چشم‌بند و پابند به‌سوی مرگ می‌برندشان.

سرکوب هست. سرکوبِ بی‌امان. ابعاد هولناکی هم دارد. اما تنها ماندن فرزندانمان پای چوبه‌های دار، نه فقط از سرکوب، که بخشی از آن از انفعال و بی‌عملی خودمان است. ما که مبهوت در خلسه، بر جنایات رژیم چشم دوخته‌ایم و خیابان را رها کرده‌ایم و به کنجِ خانه‌ها، به کنجِ عافیت پناه برده‌ایم.

نترسیم از مصرف خیابان. آنان‌که حضورمان در کف خیابان را به مصرف خیابان تعبیر می‌کردند و مسیر قیام و خیزش انقلابی را به کنج خانه‌ها منحرف کردند، تشت رسوایی خودشان و اربابان پخمه‌شان بر زمین افتاده است.

جمهوری اسلامی با ابتذال و بی‌آبرویی در پی کسب مشروعیت است و به واسطه‌ی باج دادن به هم‌پیمانان شرقی خود و به واسطه‌ی لابی‌گری و زد و بند با حامیان غربی خود و به واسطه‌ی عرضه‌ی هر آنچه حق ما مردم تحت ستم است، به هم‌پیمانانش در منطقه؛ در پی ترمیم تَرَک‌هایی‌ست که بر اقتدار پوشالین‌شان افتاده است.

این ماهیت جمهوری اسلامی‌ست و آن نیز ماهیت بازوان پنهانش است که با فریبِ ما و دور کردن‌مان از خیابان، سرنگونی را به تعویق بیاندازند.

باید خیابان را، که به هزار ترفند از ما گرفته‌اند پس بگیریم.»

گلرخ ایرایی - اردیبهشت ۱۴۰۳ - زندان اوین

🟠#کمیته_خیابان:
#جمهوری_اسلامی_نابود_باید_گردد
📞 @isf_uni_admin
🔗ایکس(توییتر) | اینستاگرام | تلگرام
Forwarded from Blackfishvoice (BFV)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
در سحرگاه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۸۹ #معلم_رهایی، #فرزاد_کمانگر توسط حاکميتِ انسان‌ستیزِ جمهوری اسلامی اعدام شد.

او چند روز پیش از اعدام، خطاب به معلمان زندانی نوشت:

"مگر می‌توان در قحط سال عدل و داد معلم بود اما الفبای امید و برابری را تدریس نکرد حتی اگر راه ختم به اوین و مرگ شود؟
نمی.توانم تصور کنم در سرزمین صمد و خانعلی و عزتی معلم باشیم و همراه ارس جاودانه نگردیم. نمی‌توانم تجسم کنم که نظاره‌گر رنج و فقر مردمان این سرزمین باشیم و دل به رود و دریا نسپاریم و طغیان نکنیم.
می.دانم روزی این راه سخت و پر فراز و نشیب هموار گشته و سختی‌ها و مرارت‌های آن نشان افتخاری خواهد شد برای تو معلم آزاده تا همه بدانند که معلم، معلم است حتی اگر سد راه‌اش فیلتر و گزینش باشد و زندان و اعدام که آموزگار نام‌اش را و افتخارش را ماهیان کوچولوی‌اش به او بخشیده‌اند نه مرغان ماهیخوار."



#ماهی_سیاه_کوچولو #صمد_بهرنگی #قسم_به_خون_یاران_ایستاده_ایم_تا_پایان #دادخواهی #نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم


@Blackfishvoice1
جوانا طیمسی از فعالان کورد و همسر مبارز اعدام‌شده #محسن_مظلوم این متن را در اینستاگرامش منتشر کرده است:
امشب یکی از دوستانم کە زندانی سیاسی سابق و هم زندانی #فرزاد_کمانگر بودە این شعرا را از او برایم فرستاد؛ وقتی این شعر را خواندم یاد #محسن و دوستانش، #رويا_حشمتی و همەی زندانیان سیاسی افتادم:
این شعر (از فرزاد کمانگر) در زندان اوین ـ تاریخ دی ماە ١٣٨٨ نوشتە شدە آن وقت من فقط ٧سال داشتم و هیچ وقت فکرش را نمیکردم کە روزی برای همسرم نه_به_اعدام بزنم
«تاریک شبی بود و اتاقکی تنگ و تاریک و نمور با دری کوچک که از سویی به آینده و از سویی دیگر به گذشته باز میشد و من شعری را با دیوارها زمزمه میکردم. “در من زندان ستمگری بود که هرگز به آوای زنجیره اش خو نکرد”
تق و تق در، آشفته کرد رویای شبانه ام را و به هم ریخت قافیه لالایی های نانوشته مادرم را که زمزمه میکردم،
…چشمبند بزن
دستها جلو، دستبند! … راه بیفت
از سلول کوچکم کشان کشان بیرونم آوردند، راهم را بلد بودم، بهتر از نگهبانهای پیری که مثل در سلولها فرسوده شده بودند. بهتر از بازجوهایم تعداد پله های زیرزمین زیر هواخوری را می دانستم. انگار سالها بود این زندان را زیسته بودم.
حتی میتوانستم جای پاهای زندانیان قبل از خودم را ببینم. هنگام پائین آمدن از پله ها از زیر چشم بند تعداد پاهای حاضران را میشمردم، یک… دو …. سه …چهار… پنج…. شش ….
آمده بودند تا قدرت خود را روی یک انسان نمایش دهند و آنگاه که می ایستادم شعری مرا زمزمه میکرد، “خدایا من کجای زمین ایستاده ام…”
و با اولین ضربه ناتمام میماند شعر و می بستنم به تخت … چقدر می ترسیدم …. نه از درد شلاق، از اینکه در قرن ۲۱ در قرن گفتگو، در دهکده جهانی هنوز کسانی با شلاق، فاتحانه بر بدن انسان رنجوری بکوبند و بخندند.
چقدر میلرزدم…نه به خاطر درد ضربات و مشت و لگد، ترسم از پایمال شدن ارزشهای انسانی بود در سرزمینی که منشور اخلاق برای جهانیان مینویسد.
چقدر وحشت برم میداشت… نه از درد شوک الکتریکی، از پزشکی که معاینه ام میکرد و با نوک خودکارش بر سرم میکوبید که خفه شو.. خفه شو.. آنهم در حالی که قرنها از سوگندنامه بقراط گذشته بود.
با صدای شلاقشان که آن را ذوالفقار می نامیدند به گوشه ای دیگر از دنیا میرفتم آنجا که دغدغه فکری انسانهایش نجات سوسمارهای آفریقا و مارهای استرالیا است، آنجا که حتی به فکر مارمولکهای فلان جهنم دره در ناکجا آباد دنیا هستند. اما این جا … این جا .. وای … وای
با هر ضربه ذوالفقار سالها به عقب بر میگشتم، به عهد قاجار به مناره ای از سر و گوش و چشم، به دهه هیتلر به عصر تاتار و مغول و بربر و .. باز می زدند تا به ابتدای تاریخی که خوانده و نخوانده بودم میرسدم اما باز درد تمامی نداشت.
بیهوش میشدم و ساعتی بعد در سلولم دوباره به دنیا می آمدم و چون نوزادی شروع به دست و پا زدن میکردم و شعری مرا به خود میخواند. “تولد نوزادی را دیده ام/ برای همین میدانم جیغ کشیدن و دست و پا زدن/ اولین نشانه های زندگی و زادن است”.
فردا شب باز صدای درد و باز ..
یکی میزد به خاطر افکارم، دیگری میزد به خاطر زبانم، سومی میپنداشت که امنیت ملی را به خطر انداخته ام، چهارمی میزد تا ببیند صدایم به کجای دنیا میرسد.
حال باز شب است، از آن شب ها مدت ها گذشته ولی به هم می ریزد هر صدایی رویا و خواب شبانه ام را و نیمه شب آوایی در گوشم نجوا میکند، “به خواب ای گل، نه اینکه وقت خوابه، بخواب جونم که بیداری عذابه”


#زنده_باد_انقلاب
#زن_زندگی_آزادی
#پیش_بسوی_اتحاد_جنبش_ها_حول_نان_کار_آزادی
#پیش_بسوی_اعتصابات_سراسری
#کارگر_زندانی_زندانی_سیاسی_آزاد_باید_گردد
#نان_کار_آزادی_حکومت_کارگری

@Skaregari
🔴 از آموزگارم صمد آموختم "راه که بیفتم ترسم میریزد."

✍🏼 عاتکه رجبی

پنجشنبه ۲۲ اردیبهشت ماه پیامکی با محتوای "خانم عاتکه رجبی پرونده شما به شعبه یک تجدیدنظر مشهد ارجاع شد." برایم ارسال شد؛ واژه «تجدیدنظر» ذهنم را درگیر می‌کند که کی و چگونه پرونده‌ای که از آن مطلع نشده‌ام به مرحله تجدید‌نظر رسیده است!

سریع وارد سامانه ثنا می‌شوم هیچ ابلاغیه‌ای نیست. در قسمت اطلاع‌رسانی پرونده، شماره پرونده را وارد می‌کنم و متوجه می‌شوم پرونده‌ای جدید با اتهام "حضور زنان در معابر و انظار عمومی بدون حجاب شرعی"، که از آن آگاه نبودم، در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ماه، همزمان با دورانی که در بازداشت بسر می‌بردم! تشکیل شده است؛ و اما چرا در دادگاه شهرستان تایباد!!!

آخرین بار که در تایباد حضور داشتم ۶ مرداد سال ۱۴۰۱ بود قبل از اینکه هرگونه فعل اعتراضی انجام دهم. پس چطور است که اردیبهشت سال ۱۴۰۲ در روزی که در زندان بوده‌ام در تایباد شاکی پیدا کرده‌ام! در حالیکه مدت زیادی ست نه در تایباد حضور داشته‌ام، نه محل سکونتم آنجاست، نه فعلی اعتراضی در تایباد انجام داده‌ام و نه آنجا دستگیر شده‌ام!

مادرم به نمایندگی از من همراه با وکالت‌نامه به شعبه یک تجدیدنظر مشهد مراجعه می‌کند و در خصوص این پرونده چنین پاسخی دریافت می‌کند: "لازم نیست بداند اگر لازم شود ابلاغ می‌کنیم." و مدام با تندخویی و تلاش ناموفوق برای تحقیر مراجع، رو به مادرم که هفتاد سالش است میگویند "درست وایستا!"
می‌دانم که مادر هفتاد ساله‌ام که سی سالش را آموزگار بوده است؛ همچون سایر آموزگاران، دانش‌آموزانی کوشا و متعهد به اخلاق تربیت کرده است. اما نمی‌دانم ایشان کجا آموخته‌اند دور از چارچوب‌های کاری‌شان که حتی دور از ادب رفتار کنند و رو به مادری هفتاد ساله بگویند "درست وایستا"!
کاش توضیح دهند درست ایستادن مادری هفتاد ساله چگونه است؟؟؟

و مهم اینکه آگاه بودن به پرونده‌ای که برای من باز شده است، حق من است؛ و لازم است در جریان پرونده قرار بگیرم.

در ادامه پیگیری‌هایم در خصوص این پرونده‌، شخصی با این ادعا که آگاه بر جریانات پرونده‌ام است مرا هشدار می‌دهد "سکوت کن وگرنه اینبار حذف خواهی شد و آب از آب نخواهد جنبید. عزیزترین چیزت چیست؟ قطعا جانت. گرفته خواهد شد."

می‌خواهم در پاسخ به شما بگویم بسیار عالی‌ست اینگونه زندگی معلمانی معترض را زیر تیغ برده‌اید که خود بهتر می‌دانید "این آموزگاران، انسان‌هایی شریف و نوع‌دوست هستند و هیچ تهدید و خطری برای هیچ موجودی نیستند و تنها دغدغه‌شان حقوق دانش‌آموزان‌شان است."از طرفی توجهی به دزدان و قاتلان ندارید!!!

جنابان، نه فقط به عنوان یک معلم که به عنوان یک شهروند، من حق دارم به جنایات و فجایع و فقری که ایجاد کرده‌اید معترض باشم. به جای شنیدن صدای اعتراضم و پاسخ به آن، شیوه حذف مرا پیش می‌گیرید!! باید بگویم‌تان بهتر است بیاندیشید چه کسی را به خیال خام‌خود و به جای شنیدن “حذف خواهید کرد”؟! عاتکه‌ای که از حذف #فرزاد_کمانگر آموزگاری آگاه به حقیقت زندگی، خلق شده است؟ عاتکه‌ای که از صدها دانش آموز و معلم آگاه آزادیخواه قبل از خود تکثیر یافته و به هزاران نیکا و سارینا و کومار و محمد اقبال و آرتین و نیما و ستاره تاجیک دیگر تکثیر خواهد شد؟ حذف عاتکه، دیگری را خلق خواهد کرد. بدانید که راه چاره‌تان حذف نیست! ما جوانه زده‌ایم و پیروزی را رویت خواهیم کرد حتی اگر در کاسه‌ی چشمانمان گیاه روئیده باشد.

https://bit.ly/3Os16nP

#ما_خاموش_شدنی_نیستم
#ژن_ژیان_ئازادی

🔹🔹🔹
شورای هماهنگی تشکلهای صنفی فرهنگیان ایران

🔹نشانی کانال تلگرامی شورا:
🆔
@kashowra

🔹نشانی ارتباط با کانال:
🆔
@kashowranews
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
راستی تو کِی توانستی از شاعرانگی به شعر شدن گذر کنی؟
چگونه توانستی از زیستن‌ات شعر بسازی و شاعرانه مبارزه کنی.
در روزگار عسرت و درماندگی تنها شاعران‌اند که می‌توانند راهی به رهایی واژه‌گان بگشایند و چه نیکبخت سرزمینی که معلمانش جان به شاعرانگی تطهیر ساخته‌اند.
در این سرزمین معلمان عاشق‌ترین واژگان به رهایی‌اند.
باور دارم که #فرزاد_کمانگر شوریده‌ترین حال به شاعرانگی بود و #عاتکه_رجبی یکی صدیق‌ترین‌های رهروی راه فرزاد شد.


#زنده_باد_انقلاب
#زن_زندگی_آزادی
#پیش_بسوی_اتحاد_جنبش_ها_حول_نان_کار_آزادی
#پیش_بسوی_اعتصابات_سراسری
#کارگر_زندانی_زندانی_سیاسی_آزاد_باید_گردد
#نان_کار_آزادی_حکومت_کارگری

@Skaregari
🔴#تجمع_سراسری_معلمان_ایران

زمان: سه‌شنبه ۱۹ اردیبهشت ماه ۱۴۰۲ 
ساعت ۱۰ تا ۱۲ 


مکان:
تهران: مقابل مجلس
مراکز استان: مقابل ادارات کل آموزش و پرورش
شهرستان‌ها: مقابل ادارات آموزش و پرورش 


شورای هماهنگی تشکل‌های صنفی فرهنگیان




#ما_خاموش_شدنی_نیستیم
#ژن_ژیان_ئازادی
#فرزاد_کمانگر
🔹🔹🔹

لطفا عضو کانال شورا شوید و کانال را به دانش‌آموزان، اولیا و همکاران معرفی نمایید 👇👇👇

🆔
@kashowra

دریافت اخبار از طریق آیدی زیر 👇👇👇

@kashowranews
🔴#تجمع_سراسری_معلمان_ایران

زمان: سه‌شنبه ۱۹ اردیبهشت ماه ۱۴۰۲ 
ساعت ۱۰ تا ۱۲ 


مکان:
تهران: مقابل مجلس
مراکز استان: مقابل ادارات کل آموزش و پرورش
شهرستان‌ها: مقابل ادارات آموزش و پرورش 


شورای هماهنگی تشکل‌های صنفی فرهنگیان




#ما_خاموش_شدنی_نیستیم
#ژن_ژیان_ئازادی
#فرزاد_کمانگر
🔹🔹🔹

لطفا عضو کانال شورا شوید و کانال را به دانش‌آموزان، اولیا و همکاران معرفی نمایید 👇👇👇

🆔
@kashowra

دریافت اخبار از طریق آیدی زیر 👇👇👇

@kashowranews