🚩 گزارشی از شرایط نامساعد
#سسیل _کولر، معلم و فعال صنفی فرانسوی زندانی در اوین، از زبان یکی از همبندیهای سابقاش
ارسالی رفقا به کلکتیو۹۸
« من با
سسیل توی ۲۰۹ هم سلولی بودم برای چند روز. همیشه فکر میکردم چرا خبرش کار نمیشه. چون واقعا خیلی شرایط و حال بدی داره. از روزی که گرفتنش ۲۰۹ هستش، منتقلش نمیکنن به زندان. کسایی که بند ۲۰۹ بودن میدونند که یک روز اش هم دیوانه کنندهست چه برسه به ۷۰۰ روز! حتی اگر بازجوییات هم تموم شده باشه، نفس توی ۲۰۹ بودن شکنجهی محضه. حال
سسیل خیلی خیلی بده. خنده و گریهاش همزمانه. به شدت سعی میکنه امید داشته باشه ولی وضعیت روانی وحشتناکی داره.
اواسط آذر منو بردن تو یه اتاقی که فقط
سسیل و یه نفر دیگه اونجا بود، ولی بلافاصله ۵ نفر دیگه رو هم آوردن توی اتاق. اتاقها ۷،۸ متری بود همیشه هم ۷ نفر تو اتاق بودیم، تک و توک هممیشد که بشیم ۸ نفر،
سسیل برای خودش اون گوشه وسایل محدودش دو تا پتوی سربازی و لباس بند ۲۰۹ و چادر و پانتو شلواری که باهاش بیرون میرفتیم و ... گذاشته بود. همون اولش هر کدوممون که وارد اتاق میشدیم میگفت من نمیخوام بدونم بیرون از اینجا چه خبره، به شدت میترسید حتی از حرف زدن ساده، یک کتاب به زبان انگلیسی(فکر میکنم خوشههای خشم رو، بعد از چند ماه التماس که یک کتاب به من بدید) بهش داده بودن و میگفت پنجمین باره داره کتاب رو میخونه (از وقتی کتاب رو بهش دادن). جمهوری اسلامی حتی از یکی دوتا کتاب ساده دریغ میکنه در مورد این ادم و این از مرگ بدتره به نظر من...
توی ۲۰۹ همه به یه کتابی، یه چیزی که سرشونو گرم کنه چنگ میزنن، این چیزا واقعا توضیحش سخته (کسی که اونجا بوده میفهمه چی میگم)، آدم این حس رو داره که ذهنش داره خرده میشه، اوین به طرز وحشتناکی حس ابدی بودن به آدم میده، آدم یادش میره که به هرحال یه روزی از اونجا قراره بیرون بره.
چیزی که مدام ذهن آدم تو ۲۰۹ باهاش درگیره حرفهای بازجو، تهدیداش که نکنه واقعی باشه، فریادهاش و ...ست، اینا رو میگم که یهکم متوجه بشید چه فشاری روی زندانیه. البته که من فقط یک ماه و نیم توی ۲۰۹ بودم و ابدا قابل مقایسه با ۷۰۰ روز نیست. در مورد
سسیل، رفتارهای بد بازجوها، ندونستن زبان فارسی، فشار اینکه تو یه کشوریه که در واقع هیچ تصویری نداره از اینکه چه بلایی سرش بیاد، اینکه همسرش همتوی ۲۰۹ه و همهی اینها رو اضافه کنید.
تقریبا هر روز زندانبانها رو صدا میکرد و التماس میکرد که خیلی وقته تماس نداشته و نیاز داره به تماس. جوابش رو درست نمیدادن معمولا. و میگفتن باید بازجوات بیاد ازش بپرسیم. دوباره فردا ش همین روال تکرار میشد. بچههای تو اتاق جلوی چشمش میرفتن برای تماس، میبردنمون ملاقات، یا خبر آزادی میدادن. و
سسیل فقط نظارهگر بود.
سسیل خیلی خیلی از نظر روانی حالش بده.
هر روز سعی میکرد خودشو زنده نگه داره، ورزش میکرد. خودش میگفت الان چند وقته تو همین اتاقه، ولی هر چند روز یکبار هم اتاقیش کامل عوض میشن (روزهای آذر ۱۴۰۱ بود و خب خیلی دستگیریها زیاد بود)
هفتهای دو بار حدود ۱۰ تا ۱۵ دقیقه هواخوری داشتیم،
سسیل تمام ۱۰ دقیقه رو دورتادور هواخوری تند تند راه میرفت و با خودش به زبان فرانسوی حرف میزد، بهش میگفتیم با کی حرف میزنی، میگفت با همسرم. نگران همسرش بود خیلی. توی اتاق یه دفعه شروع میکرد به خندیدن و وسطش خندهش تبدیل میشد به گریهی شبیه هق هق کردن، یا برعکس گریه میکرد وسطش شروع میکرد به خندیدن و دوباره گریه کردن…
من این روزها خیلی بهش فکر میکردم و فکر میکردمچرا خبری ازش هیچ جا نمیذارن. خوشحالم که شما خبرشو کار کردید.
روزی که اتاق من و بقیه هماتاقیامونو داشتن عوض میکردن، شروع کردم به خداحافظی با همه و بغل کردنشون، زندانبان هم جلوی در منتظر بود،
سسیل با ترس بهم اشاره کرد که جلوی زندانبان بغلش نکنم، رفتم یه گوشهای که زندانبان نبینه و فکر کنه دارم وسیله جمع میکنم، بغلش کردم و خداحافظی کردم. میخوام بگم بلایی سر
سسیل آوردن که از یه خداحافظی ساده میترسه!
من وقتی اومدم بیرون و عکسش رو تو اینترنت دیدم، اون میزانی که شکسته شده تو همون مدت چند ماه کاملا برام مشهود بود.
ببشترین ناراحتی من برای
سسیل جدا از اینکه آزاد نمیشه، اینه که چرا نمیفرستنش زندان، بچه هایی که توی ۲۰۹ بیشتر از یه تعداد روز مشخص میموندن، میدونن چی میگم، ماها از خدامون بود که منتقلمون کنن زندان. زندان هرچقدر که بد و سخته، نسبت به بازداشتگاه ۲۰۹، بهشته. جالبه که هیچوقت هیچ جا هم ندیدم که از این موضوع حرف زده بشه که چرا به زندان منتقل نمیشه. من نمیدونم که هنوز هم توی ۲۰۹ هستش یا نه، اما اگر منتقل شده بود، ممکن بود تو اخبار گفته بشه. این مدت طولانی توی ۲۰۹ موندن واقعا و شدیدا غیر انسانیه…»
@collective98