معلم و نیرویِ کارش
✍شیما صبوریان
تجمع معلمان کشور در (پنجشنبه ۱۳ مهر) به دعوت شورای هماهنگی تشکلهای صنفی معلمان در واکنش به «بودجۀ کم آموزش و پرورش» صورت گرفت که البته این اعتراض به بودجه، بهانهای بود برای اعتراض به انبوهی از مطالبات انباشتهشدۀ معلمان.
بخش آموزش هم مثل بخش بهداشت و درمان، دقیقاً یکی از آن حوزههایی است که هر چهقدر قبضۀ سرمایه بر آن تنگتر میشود، هر چهقدر دولت از مسئولیتهایش کنار میکشد و سیاستهای آزادسازی آموزش بیشتر میشود، نه فقط کارگرانِ مختص به این بخش (یعنی معلمان) که در حقیقت کل طبقۀ کارگر تحت تأثیر قرار میگیرد. واگذار کردنِ صدها مدرسۀ دولتی به بخش غیرانتفاعی، یا امکانات قدیمی و محرومیتهایی که در مدارس دولتی وجود دارد، شهریههای اجباری و غیره باعث میشود کارگری که حداقل تا یک دهه پیش از این بهخاطر تحصیل بچههایش در مدارس دولتی مجبور نبود پول بدهد، امروز با کلی تاکتیکهای فرسایشی آنقدر برای ثبتنام فرزندش سر دوانده شود تا بالأخره صدهزار، دویست یا سیصد هزار تومان از او بکشند. هرچند این شهریهها ظاهراً گاهی به شکل «غیرقانونی» هم دارد گرفته میشود.
جدای از این موضوع، تا جاییکه مربوط به خودِ معلمان میشود، میبینیم که دولت با امتناع از عقد قراردادهای رسمی با معلمان تازهوارد، بخش زیادی از شاغلین در بخش آموزش را غیررسمی و حق التدریسی کردهاست. بدینترتیب معلمی که دهههای پیش، از بیمه و بازنشستگی و دستمزد ثابت و حق مرخصی برخوردار بود، اینک به ازای تعداد ساعاتی که در هفته به تدریس میپردازد، بدون بیمه و بدون حق بازنشستگی و بدون برخورداری از مرخصی، شندرغازی دریافت میکند(درست مثلِ معلقسازیِ کارگر، که یکی از سیاستهای نئولیبرالیسمِ جهانی است). دستمزدهای حقالتدریسیها حقیقتاً رقت انگیزند؛ گاهی بین ۱۰۰ تا سیصد هزارتومان که آنقدر پایین است که شاید در ماه فقط کفاف هزینۀ حمل و نقل از خانه به محل کار را بتواند پوشش بدهد و تقریباً تمام حقالتدریسیها فقط به امید اینکه یک روزی قراردادهایشان رسمی بشود، همچنان به تدریس ادامه میدهند. حالا فرض کنید معلمی که اینقدر زیر انواع فشارهای اقتصادی است، دیگر حوصله و ذوق و ابتکاری برایش در کلاس درس باقی نمیماند.
از تمام این حرفها گذشته، هزاران هزار معلم حقالتدریسی به کنار، حتی خودِ معلمان رسمی آموزش و پرورش هم کلی مطالبۀ جوابنگرفته دارند؛ اولاً دستمزدهایشان پایین است (یکی از شعارهای ثابت اعتراضات معلمان همیشه این بوده که «خط فقر سه میلیون، حقوق ما یک میلیون»)؛ ثانیاً معوقات مزدی دارند: بعضی پاداشها پرداخت نشده، وامهایی که دولت وعده داده بود مسکوت مانده، دولت مدام دستمزدها را نگه میدارد تا آخرِ ماه با چند روز تأخیر پرداخت کند تا با همان چند روز کمی سود بانکی بدست آورد؛ ثالثاً دستمزد بازنشستههای َآموزش و پرورش با شاغلین برابر نیست؛ این درحالی است که خودِ قانون همسانسازی تصویب شده ولی اجرا نمیشود. رابعاً کلی اختلاس نجومی از صندوق ذخیرۀ فرهنگیان شده تاجاییکه کوسِ رسواییاش به مجلس هم رسیده و خلاصه همۀ این مطالبات باعث شده که اعتراض معلمان به پای ثابتی از اعتراضات جنبش کارگری بدل بشود.
در سیستم سرمایهداری، هرکس که نیروی کارش را در قبالِ دستمزد میفروشد، امکان ندارد تحت استثمار قرار نگیرد و ارزش افزودهای از او گرفته نشود. خواه معلم باشد یا کارگر یا نویسنده و مترجم.
در تأیید همین اهمیت، فراموش نمیکنیم نقشی را که اعتصابات معلمان دقیقاً در پاییز ۵۷ داشت و همین اقدام (بعد از اعتصاب کارگران صنعت نفت) جرقهای برای کشاندن اعتصاب به حوزههای دیگر تولیدی و خدماتی بود که عین دومینو پخش شد و نهایتاً هم دولت سرمایهداری شاه را فلج کرد. در نتیجه معلمان هم در تحقق انقلاب نقشی پررنگ داشتند، پس حق و حقوق خود را دارند و باید به مطالباتشان به اندازهی کارگران اهمیت داده شود و رسیدگی شود. چرا که خیلی معلمان هستند که پس از کلاس درس هنوز به اسنپ و شغل دوم پناه میبرند. آموزشِ میلیونها فرزند و سرمایههای آینده بر دوشِ همان معلمهاییـست که همچون فرودستان به فراموشی سپرده شدهاند.
#مطالبات_صنفی_معلمان#اتحاد_جنبشهای_اجتماعی #نان_کار_آزادی_اداره_شورایی @zan_j