يك كوچولوي نازنين و باهوش براي من داستانهاي كودكانهاش را ميآورد و خيلي دلش ميخواست كه نويسنده بشود. من گاهي برايش داستانهاي شل سیلورستاین را ميخواندم. از نويسندگانِ كودك ديگر هم برايش داستان ميخواندم امّا اين كوچولو، علاقهي وافري به سیلورستاین داشت؛ هر از گاهي هم از من ميپرسيد كِي مانند نويسندهي محبوبش ميتواند كتاب بنويسد و مشهور شود.
جالب اينكه گاهي توي روايت برخي داستانها حرفهاي زشت پيدا ميكرد و ميآمد به من ميگفت: «اين حرفهاي زشت را توي كتاب خواندم»
😅 بعد من مينشستم برايش چيزهايي را توضيح ميدادم و تمام سعي خود را ميكردم تا حرف اشتباهي نزنم. خودتان ميدانيد خيلي زمان ميبَرد همين كه بخواهي دربارهي بعضي موارد، يكي از درستترين پاسخها را به كودكان بدهي... گول زدن بچهها آسان نيست، راستش من يكي كه از گول زدن بچهها خجالت ميكشم...
«استفان اونزلوري» در مقالهاي با عنوان «نويسندگي براي كودكان آسان نيست» نوشته: «اين تصور را كه نوشتن كتاب براي كودك كار سادهاي است از ذهنتان بيرون كنيد. درست است كه از كتابهاي بزرگسالان كوچكترند ولي اين بدان معني نيست كه تاليف آنها به دقّت و خلّاقيت كمتري نياز دارد...»
متاسفانه بارها ديدهايم كتابِ كودك بيآنكه از بنمايه و جذابيّتي برخوردار باشد؛ منتشر شده است. چهار تا كلمه را كه آخرش به زحمت با يك آهنگ تمام ميشود، سر هم ميكنند تا متن، كمي ريتميك شود و بشود با آن بشكن زد(!) و البته همراه شدنِ آن با تصويرسازيهاي كپيكاري شده و يا بيمحتوا... اين كه نشد كار!
بعضيها هم نويسندگي خيلي دوست دارند(!) ميبينند براي بزرگترها نميتوانند بنويسند ميروند روي سرِ بچهها خراب ميشوند! شايد فكر ميكنند سرِ بچهها را راحتتر ميشود كلاه گذاشت. البته برخي پدرها و مادرها و خالهها و عمّهها و داييها و عموها و... هم بايد توجه داشته باشند همانطور كه براي خريدن خوراكي دقّت ميكنند كه از كجا آن را بخرند تا بهداشتي باشد، بايد توجه كنند از هرجايي، هر كتابي نخرند... خلاصه به همان اندازه كه نگرانِ مسموميّت غذايي بچهها هستيم از اين جملهي كليشه هم فراموش نكنيم كه «كتاب، نيز غذاي روح است.» كه نخوردنش، گرسنگي روحي ميآورد... كم خوردنش، فقرِ غذايي و بيمحتوايياش، مسموميّت... امّا در عوض زياد كتاب خواندن، پرخوري محسوب نميشود
☺️#سيمين_سليماني🐳 @kklidar