طنز جبهه!
💥درد پشه, بیشتر از درد کرونا بود:
👇🌿... سال 63 نزدیکی های شهر بستان در موقعیتی مستقر بودیم که به موقعیت
👿پشه معروف بود
😳 (دلیل نامگذاری موقعیت پشه هم, وجود مگس و پشه های منطقه هورالعظیم بود) پشه نگو
👈گودزیلا بگو
😁 نیش این حشرات به حدی گزنده بود که جای نیش شان زخم میشد و با خارش دادن زخم آن گسترش پیدا می کرد وگریه آدم در می آمد.
😍 🌿... روزها از گرمای بالا 50 درجه
😁 و خستگی صبحگاه خواب نداشتیم
😊 و شبها هم از آزار و اذیت
😈پشه ها ورزم شبانه
😍بی خواب بودیم
😰 تا بالاخره آقا فریبرز
👌 پس از مطالعات و تحقیقات آخرین راه حل خود را ارائه داد
😇 فریبرز در پیت های فلزی 17 کیلویی پنیر پٍٍهن گاو
🍳 را با ذغال مخلوط کرده بود و شبها آنرا آتش میزد
👈 که دود می کرد
👈و ما هم زیر پتو سربازی تو اون گرما برای در امان ماندن از نیش
👿پشه هاباید می خوابیدیم
😥🌿...چند روز اول باگرما و دود بالاخره
👈 دو ساعتی می خوابیدم تا اینکه پشه ها
😁به دود مصونیت پیدا کردند
😭 دیگه خودتان فکرش را بکنید
😊 دود و بوی پٍهن و گرمای 50 درجه و پشه های قاتل و پتوی سربازی و.... امانمان را بریده بودند
😁 و برای اولین بار بود که فریبرز تسلیم وضع موجود شده بود
😳 نه روز خواب داشتیم و نه شب
😳 کاری که
😈صدام یزید نتونسته بود انجام بده
👿پشه ها انجام می دادند و اون این بود که
😭گریه
👈 رزمنده ها را درآورده بودند
😥 هنوزم بعد از سالها که یادش می کنم
👈مو به بدنم سیخ می شود
👈از آن همه گرما و دود و پشه و بی خوابی و....
😭😁کتاب_گلخندهای_آسمانی
ناصر_کاوه
@shohada72_313