زندگی به سبک شهدا

#نیمه_شعبان
Канал
Логотип телеграм канала زندگی به سبک شهدا
@Shohada72_313Продвигать
643
подписчика
32,4 тыс.
фото
32,4 тыс.
видео
2,4 тыс.
ссылок
کانال زندگی به سبک شهدا آیدی کانال: @shohada72_313 ارتباط بامدیرکانال: @Ahmadgholamii ادمین تبادلات: @faramarzaghaei کانال مادرسروش: http://sapp.ir/shohada72_313 کانال مادر ایتا: eitaa.com/shohada72_313
السلام علیک یا ذخر الله فی الارضه عج

دامن باد صبا با گُل لبخند آمد
لب تقویم به پابوسی اسفند آمد
نفس آینه از دیدن او بند آمد
آخرین سوره‌ی توحید خداوند آمد

می چکد آیه‌ی تطهیر از این آبِ حیات
مَقدم گُل‌پسر حضرت نرجس صلوات

سِرِّ مجنونی عشاق عیان خواهد شد
هرچه ناگفته ‌ی عشق است..،بیان خواهد شد
در زمین صحبت آقای زمان خواهد شد
عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد

تو شروعی ، تو طلوعی ، تو چراغ‌افروزی
تو نگاری ، تو بهاری ، تو خودِ نوروزی

لوح ایمانِ مُزیَّن به دعا یعنی تو
در دل صور یقین زنگِ صدا یعنی تو
پُل نزدیک به دیدار خدا یعنی تو
کُلُّهُم؛ پنج‌تن آل عبا یعنی‌ تو!

حسنی‌زاده‌ترین احمد مختار تویی
فاطمه‌وارترین حیدر کرار تویی

تو همان کشتی در عرش شناور هستی
گل خوشبوی بهشتی که معطر هستی
بهترین نسخه ‌ی یک مرد دلاور هستی
وارث تیغ دو دَم‌ ، وارث حیدر هستی

ظرف میلاد تو مَظروفِ علی را دارد
پای تو کعبه گریبان بدرد..،جا دارد

چارده شاخه‌ی گُل جمع شده در باغت
هر سحر حضرت جبریل شود مشتاقت
مکّه‌ی قلب مرا فتح کند اخلاقت
تکیه بر کعبه بزن..،دل ببر از عُشّاقت

ما عجم ها..،همه سلمانِ مسلمان توایم
خادم مرقد سلطان خراسان توایم

لحظه ی دیدن خورشید ، نویدِ فرداست
آخرِ جاده ی این رود ، شکوهِ دریاست
شوق دیدار تو از برق نگاهم پیداست
سامرا؛ صحنه‌ی پیدایش زیبایی هاست

به همان تربت اعلات قسم..، جانِ منی!
همه‌ی دلخوشی نیمه‌‌ی‌ شعبان منی

دشت خشکیده ی ما چشم به باران دارد
یوسف مصری ما میل به کنعان دارد
کم کن این فاصله ها را..،اگر امکان دارد
مادرم سخت به برگشت تو ایمان دارد

وای از این در به دری ، وای از این خون‌جگری
پدرم پیر شد و از تو نیامد خبری

حس تردید نشسته است به روح و جانم
هُرم کفر است که آتش زده بر ایمانم
رونقی نیست در این کاسبیِ دکانم
گره کور ظهور تو منم..،میدانم!

با همین وضع دلم..،بس که شما آقایی
بخدا شنبه هم آدم بشوم..،می آیی!

بغض دیروزی تو ، گریه ی فردای من است
روی دیوار وصالت رد خون‌های من است
دیگران را مَنِشان پشت درت..،جای من است
مسجد تو همه ی لذت دنیای من است!

جمکران؛ گریه‌ی بسیار فقط می چسبد
روضه‌ی مشک علمدار فقط می چسبد

دشت در همهمه ی نیزه و شمشیر افتاد
دست کفتار‌صفت ها بدن شیر افتاد
در دل کاسه‌ی چشمان یلی..،تیر افتاد
ساقی اهل حرم بین کمین..،گیر افتاد

دست افتاد..،دلش سوخت..،پرش هم پاشید
آن عمود آمد و ترکیب سرش هم پاشید

#نیمه_شعبان
#ولادت


🆑 shohada72_313
یا صاحب الزمان

ای رفیق امروز خاک ما طلا شد یا نشد
بخت از خواب زمستانیش پا شد یا نشد
این دل وامانده ام حاجت روا شد یا نشد
نیمه ی شعبان قرارم کربلا شد یا نشد

مست مستم کوچه کوچه میزنم هرخانه را
تا ببینند اهل شهر امشب من دیوانه را

چهارده قرن است ماه و سال ما تکراری است
امشب اما از بهشت امواج کوثر جاری است
هرکسی امشب سرش برروی یک دیواری است
افضل اعمال عاشق ها امانتداری است

پس تو امشب مستی مارا ببین و دم نزن
حرف عاشق بودن ما را به نامحرم نزن

عشق مارا از صف اغیار منفک میکند
کوری هرکس به خوشحالی ما شک میکند
حق تعالی امشب مارا مبارک میکند
فاطمه "عجّل فرج" در مصفحش حک میکند

از رسولان الهی تا امامان گرام
یک قصیده در پی یک مصرع حسن ختام

تا به کی تاریک باشد آسمان سامرا
می‌دمد خورشید ما از پادگان سامرا
چشم و قلبت روشن ای مرد جوان سامرا
یک جهان هستند از امشب در امان سامرا

باد از بام بهشت امشب خبر آورده است
خوش به حال نوکران نرجس پسر آورده است

این پسر جان است و جانان است و ایمان همه
حرف هایش خط به خط آیات قرآن همه
گیسویش آرامش حال پریشان همه
پس نگو دیگر به او خورشید پنهان همه

او همیشه حاضر است و آنکه پنهان است ما
چشم او باز است و آنکه چشم خودرا بست ما

عاشقان دیوانه ی روی نگار آخری
نام او مهدی.ست، تنها یار،یار آخری
سفره دار آخری، دلدل سوار آخری
میرسد یکروز صاحب ذولفقار آخری

نعره ی یا فاطمه در دشت و هامون میکشد
آن دو تا نامرد را از خاک بیرون میکشد

اینهمه گفتیم از مهدی آل مصطفی
اینهمه گفتیم ازآن آقایی و شور و صفا
ما کجا هستیم؟فکر درهم و فکر شفا
نوکرانش بیخیال و دوستانش بی وفا

هرچه گفتیم عاشقیم افسوس لاف و لاف بود
در پی دنیا گدای غافلش علّاف بود

مرهم مردم شدیم و مرهم او نیستیم
آدم مردم شدیم و آدم او نیستیم
همدم مردم شدیم و همدم او نیستیم
محرم مردم شدیم و محرم او نیستیم

جای دست باز او رو به کس و ناکس زدیم
دست خود آورد سوی ما ولی ما پس زدیم

مطمئنم راه ما آخر به کویش میرسد
نوکر بیچاره هم به آرزویش میرسد
گفت سائل از کدامین سمت بویش میرسد؟
گفت در هر خیمه ای حرف عمویش میرسد

به تمنای فرج رخصت بگیر از فاطمه
با خود صاحب زمان بنشین کنار علقمه

ای عمو ای خوش قدوبالا چرا پس کم شدی؟
ابرویت کو چشم هایت کو چرا درهم شدی؟
چون کمان حرمله از چند قسمت خم شدی
با خبر از حمله ی یک مشت نامحرم شدی؟

بعد تو این روضه ها اوج مصیبات من اند
زینب السادات را خولی و اخنس میزنند

۱۴۰۱/۱۲/۱۶

#نیمه_شعبان



#کانال_زندگی_به_سبک_شهـدا

کانال مادرسروش:
http://sapp.ir/shohada72_313

کانال مادر ایتا:
eitaa.com/shohada72_313
https://t.center/shohada72_313
حاج محمود کریمی
رادیو عقیق
دل دل نکن ای دل
دست دست نکن ای پا
تا کِی تو کویر موندی
دلو بزن به دریا

🎙 #محمود_کریمی

🌹مولودی ولادت امام زمان عج

#کانال_زندگی_به_سبک_شهـدا
📡  @shohada72_313👈
🔰 فضیلت شب نیمه شعبان
🔻 رهبر انقلاب: خداى متعال در مثل امشبى دعا و خواستهاى انسان را اجابت میکند. ۱۳۹۲/۰۴/۰۲

🏷 #نیمه_شعبان | #مهدویت | #انتظار | #آماده_باش

#کانال_زندگی_به_سبک_شهـدا
📡  @shohada72_313👈
یا صاحب الزمان

تقصیر ماست آقا ازتو خبر نداریم
حتی به خیمه ی تو راه گذر نداریم

دستی بکش سر ما هرچند روسیاهیم
ما غیر خانه تو جایی دگر نداریم

مانند کودکی که دستش بدست باباست
تا به خود قیامت دست از تو برنداریم

#نیمه_شعبان

#کانال_زندگی_به_سبک_شهـدا

کانال مادرسروش:
http://sapp.ir/shohada72_313

کانال مادر ایتا:
eitaa.com/shohada72_313
https://t.center/shohada72_313
💐 #نیمه_شعبان
شاید به تن خسته‌ی ما جان آمد
شاید که شب غُصه به پایان آمد

برخیز و محله را چراغانی کن...
شاید که همین
نیمه‌ی شعبان آمد
#سیدمجتبی_شجاع

#یا_صاحب_الزمان_عج
#بقیة_الله_فی_ارضه
#سلام_بر_مهدی

#کانال_زندگی_به_سبک_شهـدا
📡  @shohada72_313👈
اولین شهید مدافع حریم در عراق همزمان با نیمه شعبان آسمانی شد ...

🕊شهید مدافع حرم «علیرضا مشجری» اولین شهید مدافع حرم در عراق است.
جوانی که در بیست و چهارمین روز از تابستان ۱۳۶۷ در تهران متولد شد. وی در سال ۱۳۹۱ ازدواج کرد و ثمره این ازدواج فرزندی است که هنگام شهادت پدر ۱۴ ماه بیش‌تر نداشت. علیرضا از همان ابتدا به همسر خود گفت، «عاقبت راهی که برگزیده، شهادت است.» او که پرورش یافته مکتب حسینی بود، دانش آموخته دانشگاه امام حسین (ع) نیز شد.
اگر چه در سوریه به دنبال شهادت می‌گشت؛ اما روزی او انگار جای دیگری قرار داشت.
وی در بیست و سومین روز از خرداد ۱۳۹۳ که هم‌زمان با #نیمه_شعبان بود، نزدیک به بین‌الحرمین به فیض شهادت نائل می‌آمد و دو روز بعد پیکر مطهرش در قطعه ۲۶ گلزار شهدای بهشت زهرا (س) برای همیشه آرام می‌گرفت...

شهید مشجری به عنوان اولین شهید مدافع حرم در عراق شناخته میشود.

💐شادی روح پرفتوح شهید صلوات

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌👇👇
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
📡 @shohada72_313
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 #سرود "آخه غیرتو کیه که دل بسوزونه برام"🌷

🎙 حاج #سید_مجید_بنی_فاطمه🌷



🎉 جشن #نیمه_شعبان 👏👏

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌👇👇
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
📡 @shohada72_313
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📹 #استوری | رهبرانقلاب: شب نیمه‌ی شعبان شب مبارکی است، شب دعا است، شب مناجات است، گفته شده است که از موارد لیلةالقدر است.

🏷 #نیمه_شعبان | #مهدویت | #انتظار | #آماده_باش
@shohada72_313
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#استوری

💫 شب قدری در ماه شعبان، که تمام انبیاءِ قبل از اسلام نیز، آن را به احیاء می‌گذراندند.

#نیمه_شعبان

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌👇👇
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
📡 @shohada72_313
✍️ #تنها_میان_داعش

#قسمت_یازدهم

💠 و صدای عباس به‌قدری بلند بود که حیدر شنید و ساکت شد. احساس می‌کردم فکرش به‌هم ریخته و دیگر نمی‌داند چه کند که برای چند لحظه فقط صدای نفس‌هایش را می‌شنیدم.

انگار سقوط یک روزه #موصل و #تکریت و جاده‌هایی که یکی پس از دیگری بسته می‌شد، حساب کار را دستش داده بود که به‌جای پاسخ به هشدار عباس، قلب کلماتش برای من تپید :«نرجس! یادت نره بهم چه قولی دادی!»

💠 و من از همین جمله، فهمیدم فاتحه رسیدن به #آمرلی را خوانده که نفسم گرفت، ولی نیت کرده بودم دیگر بی‌تابی نکنم که با همه احساسم خیالش را راحت کردم :«منتظرت می‌مونم تا بیای!» و هیچکس نفهمید چطور قلبم از هم پاشید!

این انتظار به حرف راحت بود اما وقتی غروب #نیمه_شعبان رسید و در حیاط خانه به جای جشن عروسی بساط تقسیم آرد و روغن بین مردم محله برپا بود تازه فهمیدم درد جدایی چطور تا مغز استخوانم را می‌سوزانَد.

💠 لباس عروسم در کمد مانده و حیدر ده‌ها کیلومتر آن طرف‌تر که آخرین راه دسترسی از #کرکوک هم بسته شد و حیدر نتوانست به آمرلی برگردد.

آخرین راننده کامیونی که توانسته بود از جاده کرکوک برای عمو آرد بیاورد، از چنگ #داعش گریخته و به چشم خود دیده بود داعشی‌ها چند کامیون را متوقف کرده و سر رانندگان را کنار جاده بریده‌اند.

💠 همین کیسه‌های آرد و جعبه‌های روغن هم دوراندیشی عمو و چند نفر دیگر از اهالی شهر بود تا با بسته‌شدن جاده‌ها آذوقه مردم تمام نشود.

از لحظه‌ای که داعش به آمرلی رسیده بود، جوانان برای #دفاع در اطراف شهر مستقر شده و مُسن‌ترها وضعیت مردم را سر و سامان می‌دادند.

💠 حالا چشم من به لباس عروسم بود و احساس حیدر هر لحظه در دلم آتش می‌گرفت. از وقتی خبر بسته شدن جاده کرکوک را از عمو شنید، دیگر به من زنگ نزده بود و خوب می‌فهمیدم چه احساس تلخی دارد که حتی نمی‌تواند با من صحبت کند.

احتمالاً او هم رؤیای #وصال‌مان را لحظه لحظه تصور می‌کرد و ذره ذره می‌سوخت، درست مثل من! شاید هم حالش بدتر از من بود که خیال من راحت بود عشقم در سلامت است و عشق او در #محاصره داعش بود و شاید همین احساس آتشش زده بود که بلاخره تماس گرفت.

💠 به گمانم حنجره‌اش را با تیغ #غیرت بریده بودند که نفسش هم بریده بالا می‌آمد و صدایش خش داشت :«کجایی نرجس؟» با کف دستم اشکم را از صورتم پاک کردم و زیرلب پاسخ دادم :«خونه.» و طعم گرم اشکم را از صدای سردم چشید که بغضش شکست اما مردانه مقاومت می‌کرد تا نفس‌های خیسش را نشنوم و آهسته زمزمه کرد :«عباس میگه مردم می‌خوان #مقاومت کنن.»

به لباس عروسم نگاه کردم، ولی این لباس مقاومت نبود که با لب‌هایی که از شدت گریه می‌لرزید، ساکت شدم و این‌بار نغمه گریه‌هایم آتشش زد که صدای پای اشکش را شنیدم.

💠 شاید اولین بار بود گریه حیدر را می‌شنیدم و شنیدن همین گریه غریبانه قلبم را در هم فشار داد و او با صدایی که به‌سختی شنیده می‌شد، پرسید :«نمی‌ترسی که؟»

مگر می‌شد نترسم وقتی در محاصره داعش بودم و او ترسم را حس کرده بود که آغوش لحن گرمش را برایم باز کرد :«داعش باید از روی جنازه من رد شه تا به تو برسه!» و حیدر دیگر چطور می‌توانست از من حمایت کند وقتی بین من و او، لشگر داعش صف کشیده و برای کشتن مردان و تصاحب زنان آمرلی، لَه‌لَه می‌زد.

💠 فهمید از حمایتش ناامید شده‌ام که گریه‌اش را فروخورد و دوباره مثل گذشته مردانه به میدان آمد :«نرجس! به‌خدا قسم می‌خورم تا لحظه‌ای که من زنده هستم، نمی‌ذارم دست داعش به تو برسه! با دست #قمر_بنی_هاشم (علیه‌السلام) داعش رو نابود می‌کنیم!»

احساس کردم از چیزی خبر دارد و پیش از آنکه بپرسم، خبر داد :«آیت‌الله سیستانی حکم #جهاد داده؛ امروز امام جمعه #کربلا اعلام کرد! مردم همه دارن میان سمت مراکز نظامی برای ثبت نام. منم فاطمه و بچه‌هاشو رسوندم #بغداد و خودم اومدم ثبت نام کنم. به‌خدا زودتر از اونی که فکر کنی، محاصره شهر رو می‌شکنیم!»

💠 نمی‌توانستم وعده‌هایش را باور کنم که سقوط شهرهای بزرگ عراق، سخت ناامیدم کرده بود و او پی در پی رجز می‌خواند :«فقط باید چند روز مقاومت کنید، به مدد #امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) کمر داعش رو از پشت می‌شکنیم!» کلام آخرش حقیقتاً #حیدری بود که در آسمان صورت غرق اشکم هلال لبخند درخشید.

نبض نفس‌هایم زیر انگشت احساسش بود و فهمید آرامم کرده است که لحنش گرم‌تر شد و هوای #عاشقی به سرش زد :«فکر می‌کنی وقتی یه مرد می‌بینه دور ناموسش رو یه مشت گرگ گرفتن، چه حالی داره؟ من دیگه شب و روز ندارم نرجس!» و من قسم خورده بودم نگذارم از تهدید عدنان باخبر شود تا بیش از این عذاب نکشد...

ادامه_دارد

✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
✍️ #تنها_میان_داعش

#قسمت_ششم

💠 حالا من هم در کشاکش پاک احساسش، در عالم #عشقم انقلابی به پا شده و می‌توانستم به چشم #همسر به او نگاه کنم که نه به زبان، بلکه با همه قلبم قبولش کردم.

از سکوت سر به زیرم، عمق #رضایتم را حس کرد که نفس بلندی کشید و مردانه ضمانت داد :«نرجس! قول میدم تا لحظه‌ای که زنده‌ام، با خون و جونم ازت حمایت کنم!»

💠 او همچنان #عاشقانه عهد می‌بست و من در عالم عشق #امیرالمؤمنین علیه‌السلام خوش بودم که امداد #حیدری‌اش را برایم به کمال رساند و نه‌تنها آن روز که تا آخر عمرم، آغوش مطمئن حیدر را برایم انتخاب کرد.

به یُمن همین هدیه حیدری، #13رجب عقد کردیم و قرار شد #نیمه_شعبان جشن عروسی‌مان باشد و حالا تنها سه روز مانده به نیمه شعبان، شبح عدنان دوباره به سراغم آمده بود.

💠 نمی‌دانستم شماره‌ام را از کجا پیدا کرده و اصلاً از جانم چه می‌خواهد؟ گوشی در دستانم ثابت مانده و نگاهم یخ زده بود که پیامی دیگر فرستاد :«من هنوز هر شب خوابتو می‌بینم! قسم خوردم تو بیداری تو رو به دست بیارم و میارم!»

نگاهم تا آخر پیام نرسیده، دلم از وحشت پُر شد که همزمان دستی بازویم را گرفت و جیغم در گلو خفه شد. وحشتزده چرخیدم و در تاریکی اتاق، چهره روشن حیدر را دیدم.

💠 از حالت وحشتزده و جیغی که کشیدم، جا خورد. خنده روی صورتش خشک شد و متعجب پرسید :«چرا ترسیدی عزیزم؟ من که گفتم سر کوچه‌ام دارم میام!»

پیام هوس‌بازانه عدنان روی گوشی و حیدر مقابلم ایستاده بود و همین کافی بود تا همه بدنم بلرزد. دستش را از روی بازویم پایین آورد، فهمید به هم ریخته‌ام که نگران حالم، عذر خواست :«ببخشید نرجس جان! نمی‌خواستم بترسونمت!»

💠 همزمان چراغ اتاق را روشن کرد و تازه دید رنگم چطور پریده که خیره نگاهم کرد. سرم را پایین انداختم تا از خط نگاهم چیزی نخواند اما با دستش زیر چانه‌ام را گرفت و صورتم را بالا آورد.

نگاهم که به نگاه مهربانش افتاد، طوفان ترسم قطره اشکی شد و روی مژگانم نشست. لرزش چانه‌ام را روی انگشتانش حس می‌کرد که رنگ نگرانی نگاهش بیشتر شد و با دلواپسی پرسید :«چی شده عزیزم؟» و سوالش به آخر نرسیده، پیام‌گیر گوشی دوباره به صدا درآمد و تنم را آشکارا لرزاند.

💠 ردّ تردید نگاهش از چشمانم تا صفحه روشن گوشی در دستم کشیده شد و جان من داشت به لبم می‌رسید که صدای گریه زن‌عمو فرشته نجاتم شد.

حیدر به سمت در اتاق چرخید و هر دو دیدیم زن‌عمو میان حیاط روی زمین نشسته و با بی‌قراری گریه می‌کند. عمو هم مقابلش ایستاده و با صدایی آهسته دلداری‌اش می‌داد که حیدر از اتاق بیرون رفت و از روی ایوان صدا بلند کرد :«چی شده مامان؟»

💠 هنوز بدنم سست بود و به‌سختی دنبال حیدر به ایوان رفتم که دیدم دخترعموها هم گوشه حیاط کِز کرده و بی‌صدا گریه می‌کنند.

دیگر ترس عدنان فراموشم شده و محو عزاخانه‌ای که در حیاط برپا شده بود، خشکم زد. عباس هنوز کنار در حیاط ایستاده و ظاهراً خبر را او آورده بود که با صدایی گرفته به من و حیدر هم اطلاع داد :«#موصل سقوط کرده! #داعش امشب شهر رو گرفت!»

💠 من هنوز گیج خبر بودم که حیدر از پله‌های ایوان پایین دوید و وحشتزده پرسید :«#تلعفر چی؟!» با شنیدن نام تلعفر تازه یاد فاطمه افتادم.

بزرگترین دخترِ عمو که پس از ازدواج با یکی از #ترکمن‌های شیعه تلعفر، در آن شهر زندگی می‌کرد. تلعفر فاصله زیادی با موصل نداشت و نمی‌دانستیم تا الان چه بلایی سر فاطمه و همسر و کودکانش آمده است.

💠 عباس سری تکان داد و در جواب دل‌نگرانی حیدر حرفی زد که چهارچوب بدنم لرزید :«داعش داره میره سمت تلعفر. هر چی هم زنگ می‌زنیم جواب نمیدن.»

گریه زن‌عمو بلندتر شد و عمو زیر لب زمزمه کرد :«این حرومزاده‌ها به تلعفر برسن یه #شیعه رو زنده نمی‌ذارن!» حیدر مثل اینکه پاهایش سست شده باشد، همانجا روی زمین نشست و سرش را با هر دو دستش گرفت.

💠 دیگر نفس کسی بالا نمی‌آمد که در تاریک و روشن هوا، آوای #اذان مغرب در آسمان پیچید و به «أشْهَدُ أنَّ عَلِيّاً وَلِيُّ الله» که رسید، حیدر از جا بلند شد.

همه نگاهش می‌کردند و من از خون #غیرتی که در صورتش پاشیده بود، حرف دلش را خواندم که پیش از آنکه چیزی بگوید، گریه‌ام گرفت.

💠 رو به عمو کرد و با صدایی که به سختی بالا می‌آمد، مردانگی‌اش را نشان داد :«من میرم میارم‌شون.»

زن‌عمو ناباورانه نگاهش کرد، عمو به صورت گندمگونش که از ناراحتی گل انداخته بود، خیره شد و عباس اعتراض کرد :«داعش داره شخم می‌زنه میاد جلو! تا تو برسی، حتماً تلعفر هم سقوط کرده! فقط خودتو به کشتن میدی!»...

ادامه_دارد

✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
📌 ما را ببخش...

🎉 امسال دیگر نه صدای مولودی و تکاپوی عاشقانت می‌آید و نه می‌توان پرچم ها و ریسه‌های رنگارنگ را دید.

🏘 همگی در خانه‌هایمان برایت جشن گرفته‌ایم و از فریادی که در گلویمان خفه شده، می‌سوزیم.
امسال به طور عجیبی همه‌جا غم دارد.

🔆 مولای من! ما را ببخش که تو را از بَدْوِ تولد تا به امروز، منتظر خود نگه داشته‌ایم. قلبمان کافی نیست؛ انگار عقلمان هم باید بفهمد که یتیمیم.

❤️ من نمی‌دانم چطور باید تولدت را بدون اشک ریختن در غم دوریت  تبریک گفت. برای همین فقط می‌گویم:
معنای عدالت الهی! تولدت مبارک...

🌸 #دلنوشته_مهدوی
💐 ویژه #نیمه_شعبان

@shohada72_313
🔴در شب ‎#نیمه_شعبان قم قرنطینه شد ! نظر شما چیه ؟

🔹انشاالله که در ‎#حکومت_نظامی جهانی قبل از ظهور هستیم.
بگذار راه‌ها را ببندند ما خیلی وقت است ‎#چمدان هایمان جلوی در است با کوچک‌ترین صدا به سمت ‎#کربلا و ‎#مکه بی‌قرار خواهیم دوید...

ما ‎#ابن_السبیل تو هستیم ‎#صاحب_الزمان!


@shohada72_313
📌 عید، رضایت شماست

🗓 تمام روزهای سال منتظر امشبم. برای شعبان و نیمه‌اش لحظه‌شماری می‌کنم. می‌خواهم برایت سنگِ تمام بگذارم. می‌خواهم خوشحالت کنم اما از همین فردا، باز نمازم است که قضا می‌شود،
باز یک حرفِ بیهوده، غیبتی، تهمتی، دل‌شکستنی... هرچه رشته‌ام را پنبه می‌کند...

🌸 این شعبان‌ها می‌آیند و می‌روند و من، سنگ تمام که نه، در راه آمدنت ناخواسته سنگ هم انداخته‌ام! کاش یادم باشد که هرروز، روز شماست. یادِ شما بودن است که تاریخ ندارد. کاش یادم باشد هر روزی که با رضایت شما همراه باشد آن روز عید است و می‌شود جشن گرفت.
 
🔅 #تلنگر ؛ ویژهٔ #نیمه_شعبان
@shohada72_313
مشرف شده بودن #جمکران، صدای مداح در صحن #مسجد پیچید، خطاب به #امام_زمان گفت:" آقاجان ای کاش می‌دونستیم کجا هستید" .. #آقای_بهجت با همان آرامش همیشگی گفتن:" #بگویید_کجا_نیستند؟! "

#میلاد_سراسر_نورش_مبارک🌹
#نیمه_شعبان

باما همراه باشید با مطالب مذهبی ، سیاسی ، روشنگری ، بصیرت افزایی و شهدایی

@shohada72_313
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#نیمه‌_شعبان
#مخاطب_خاص

روی ماه، دستمال نَمدار می‌کِشَم!
نوک قاشق، آسمونُ می‌چِشَم...

می‌پاشم ستاره‌ها رو سَرِ رات...
که بیای قدم بذاری رو چِشَم!

واسه‌ی اومدنت برنامه‌هاست...
همه‌ی جاده‌ها آب‌پاشی می‌شه!

نوکِ هر پرنده‌ای، شاخه گلی‌ست...
کَفِ رودخونه‌هامون کاشی می‌شه!

نازنین! غزل... غزل... داد!
توی کوچه‌های شمشاد...

با لبِ ترانه، فریاد:
گلِ نرجس... باغت آباد!

ترانه و صدای
#محمد_صالح_علاء را می‌شنوید.
@shohada72_313
وارث
حاج سعید حدادیان
🔊 حاج #سعید_حدادیان🌷

🎼 #سرود "عالم سیاهه..."🌷

🎊 جشن #نیمه_شعبان 👏👏

📆 فروردین ۹۸

#مولودی
#اعیاد_شعبانیه
🌸🌸🌸🌸🌸
🆔 @shohada72_313
چشن تولد نازدانه های شهید صحرایی در مهد قرآن محمد رسول و در منزل شهید💝

عزیزان دل بابا تولدتون مبارک🌸🍃

#نیمه_شعبان
#تولد_محمد_رسول_و_محمد_جواد
#تولد_امام_زمان_عج
#میلادتان_مبارک
#سربازان_کوچک_مولا
#شهید_روح_اله_صحرایی

🌹 #کانال_زندگی_به_سبک_شهدا🌹
♥️✧❥꧁♥️꧂❥✧♥️

@shohada72_313
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 موزیک ویدئو | #نیمه_شعبان

🌹عاشقت هستم
و این #عشق گرفت عالم را

☑️ @shohada72_313
Ещё