قدرت سیاسی ظاهری سخت دارد، به سختی گلولهای که جمجمه معترض بیگناهی را میشکافد و مغز را متلاشی میکند. اما ماهیتاش همزمان بسیار نرم و انتزاعی هم هست. چه چیزی موجب میشود که هزاران افسر و سرباز تنومند از چند پیرمرد مفنگی علیلمغز همچون جنتی و خامنهای یا یک جوانک خپل متوهم همچون کیم جونگ اون فرمان ببرند و حتی به فرمان آنان جان خود را فدا کنند؟ چون نیک بنگرید، قدرت و اتوریته سیاسی بیش از آنکه امری فیزیکی باشد، در ذهن ما وجود دارد، یا به عبارت دقیقتر، بینالاذهانی است؛ گروهی بنا به دلایلی (دین، سنت، کاریزما، قرارداد اجتماعی ...) مشترکا به این نتیجه رسیدهاند که شخصی/گروهی/ساختاری را صاحب قدرت بدانند. و قدرتِ حاکم دقیقا برآمده از همین فرمانبرانی است که تصمیم گرفتهاند از فرمانروا فرمان ببرند. از اینرو، براندازی هر حکومتی نخست در ذهنها اتفاق میافتد، نخست در افکار خصوصی شهروندان و سپس در فضای بینالاذهانی. آنچه از فروپاشی/سرنگونی حکومتها در اخبار میبینید/میشنوید، تنها نمود فیزیکی فرایندی است که از ماهها/سالها پیش آغاز شده است. در دورههایی که کف خیابانها با سکوتی قبرستانی به ظاهر آرام میشود، فراموش نکنید که نبرد اصلی برای #براندازی در ذهن ما و فضای عمومی جامعه ادامه دارد.