شاعرم،دیوانه ام،دیوانه بودن عار نیست
یار میخواهد دل تنگم ولیکن یار نیست
امشب ای دنیا نمی خواهم که سر بارت شوم
می روم،این داستانِ شوخیِ هربار نیست
من از عشقش دم زدم تا اینکه بر دارم کنی
او جگر سوزانده اینجا چون سری بر دار نیست
پای دل را من قلم کردم دل عبرت کی گرفت
تو نسوزانش اگر دست کسی در کار نیست
خار چشم از بس فراوان دیده ام بر دیده ام
در بیابان دلم دیگر نیازِ خار نیست
شعر من لبریز از حس جنون و حسرت و دل مردگیست
شاعری دیوانه هستم من چرا؟چون یار نیست
#سعید_امرایی@sherlori