🌿عجب حکایتۍ:
🤔مرحوم آخوند
#ملاعلی_معصومی_همدانی به خانه ی یکی از محترمین جهت صرف
#غذا دعوت شدند. هنگام خوردن غذا،
#میزبان متوجه می شود که مرحوم آخوند از
#خورش موجود در سفره تناول نمی فرماید.
از آنجا که او فرد
#پارسایی بود، متوجه این مسأله می شود که ممکن است اشکالی از جهت
#شرعی در خورش وجود دارد که ایشان میل نمی کنند، لذا از خانواده ی خود سؤال می کند. معلوم می شود که اشکال از طرف خانواده نیست.
╭┅──────┅╮
🍁 @Shakhehtoba 🍁╰┅──────┅╯
سپس به دنبال
#قصاب می رود که شاید
#گوشت آن
#شبهه دارد. قصاب نیز اظهار بی اطلاعی می کند و می گوید که گوشت را از شخص دیگری خریده و خودش
#ذبح نکرده است. به ناچار سراغ آن شخص دیگر رفته و
#مسأله را از اوسؤال می کند، او ابتدا وجود هر شبهه ای را انکار می کند، ولی وقتی با اصرار آن فرد مواجه می شود، می گوید: ما
#گوسفند چاقی داشتیم و در صحرا آن را به جایی بسته بودیم. بعد از چند ساعت که به سراغ حیوان رفتیم، دیدیم از بس که جست وخیز کرده
#طناب به گردنش پیچیده شده و
#حیوان خفه شده است. چون متحمل
#ضرر زیادی شده بودیم، تصمیم گرفتیم گوسفند مرده را سر بریده وگوشت آن را به قصابی بفروشیم!!
╭┅──────┅╮
🍁 @Shakhehtoba 🍁╰┅──────┅╯
میزبان وقتی عیب کار را متوجه می شود به سراغ مرحوم آخوند می رود و عرض می کند: آقا شما چطورشد که از خورش نخوردید؟
آخوند می فرماید: «من دیدم که درظرف خورش،
#نجاست وجود دارد!»
╭┅──────┅╮
🍁 @Shakhehtoba 🍁╰┅──────┅╯