🔴#مصاحبه با حضرت علامه حسن زاده آملی حفظه الله
خاطرات از زبان خودشان
#قسمت_ششم💠[شفا] را در خدمت آقای[ فاضل تونی] ، شروع کردیم . یک روز [چهارشنبه] بود و من سوالاتی بودندازایشان کردم دیدم جوابها آنگونه دلنشین نیست . بنده هم چون ایشان استاد بودند، خودم را تخطئه می کردم که من خودم نمی رسم . درس تمام شد.از محضرشان به خدمت آقای [شعرانی] ، رفتم . - در آن مدت ، صبح اول درس ایشان می آمدم و بعد به درس آقای شعرانی می رفتم .
💠من در محضرایشان (مرحوم شعرانی ) گفتم من یک عرضی دارم که صورت گستاخی شاید داشته باشد. فرمودند: چیست ؟ عرض کردم که مثل اینکه آقای [فاضل تونی] ،از عهده شفا بر نمی آیند.امروز من سوالاتی داشتم که جواب مناسب نمی فرمودند و حرفهایشان ، دلنشین نبود.
💠استاد، مشغول نوشتن بود،ایشان ، جوابی نفرمود. چند لحظه سکوت کرد که آن سکوت ، خیلی برایم گران تمام شد و خوردم کرد! بعداز آن ، سر بلند کرد و به من گفت : درسهایتان را کمتر کنید، پیش کنید، پیش مطالعه داشته باشید، درست تامل کنید، مباحثه کنید تا حرف را دریابید!
من دیگر سکوت کردم . بعدازاین فرمایش من خیلی ناراحت شدم ، با خود گفتم مباداایشان خیال کنند، من که حرف درس مرحوم[ فاضل تونی] ر، خدمت ایشان آوردم . حرف درس ایشان را هم ، جای دیگر می برم و پیش اساتید دیگر، عنوان می کنم . خیلی ناراحت بودم . آن روز و شب ، بسیار بر من سخت گذشت . تا فردا - که پنج شنبه ، خدمت آقای فاضل تونی ، نمی رفتم ، اما در محضراستاد شعرانی ، درس تعطیلی داشتیم ریاضیات و هیات و نجوم - بنده ، که برایشان (مرحوم استاد شعرانی ) وارد شدم . به محض نشستن ،ایشان رو به من کردو گفت : آق، در آن اعتراض دیروز، به جناب فاضل تونی ، حق با شماست . گفتم : چطور؟ایشان فرمودند: جناب فاضل ، سکته کردند وایشان را به بیمارستان ، بردند. دیروز هم ، مقدمات سکته ایشان بوده است که خودایشان هم ، متوجه نبودند. جواب که درست نبود و حرفها که موزون نبود، به این خاطر بوده است . من بعداز درس ، فورا به بیمارستان خدمت جناب فاضل تونی ، رفتم وازاینکه حرف من ، گزاف نبود و آن جناب هم ، تفصیر نداشت و مرحوم شعرانی هم ، تصدیق فرمودند که حرف من بی ربط نبوده است ، آرام گرفتم .
این کتاب[ الهیات] - که الان در دست من است - یکی از آثار همان بزرگوار، (مرحوم فاضل تونی )است که درابتدای آن نوشته اند:
[پس اکنون که آفتاب عمر من ، به افول می گراید،ازاین توفیقی که حاصل شد بسیار شاکر و سپاسگزارم . شایداین آخرین اثری باشد که از من ، به چاپ می رسد و همچون فرزند و روحانی عزیز،از من به یادگار بماند].
💠روزی که استاد،این کتاب ر، به من اهداد فرمود و من در خدمت ایشان بودم ، جزئیات آن را یادداشت کرده ام :
💠چهار بعدازظهر دوشنبه 23 مهرماه 1335 هجری شمرسی در تهران ، منزل جناب استاد علامه فاضل تونی ، به حضور مبارکش مشرف شده بودم ،این اثر گرانمایه که یکی از تالیفات ارزشمند آن جناب است ، به این تلمیذ دعاگو و ثناگویش اهدا فرمود. در آن روز، برئا بناگذاری درس شف، شرفیاب شده بودم که[ شرح فصوص] علامه قیصری ر، در محضر مبارکش خوانده بودم و خواستیم درس شف، شروع کنیم - که جلداول ن ر،از اول شروع کردیم . در درس شف، تنها راقم سطور بود که آن بزرگوار، مرحمت فرمود برای یک تن ، تدریسی فرمود - در آن روز فرخنده از هر در، سخن می فرمود. گاهی می فرمود که عمرم 78 سال است و ..
💠.ایشان می فرمود: سالی در مشهد مقدس ، مشغول تحصیل بودم . در ماه رمضان آن سال ، فقط سه سحر، به نام و ماست بسر بردم و بقیه را براثر تنگدستی ، به نان و پیاز، ولی صفای باطن و لذت معنوی و روحی را در همان سال ، یافتم .
ادامه دارد ....
#شاخه_طوبي@shakhehtoba