اول نبود
عشق توام باور ، چندی میان شک و یقین بودم
از من مرنج اگر که ندانستم ، در چشم تو عزیزترین بودم
چون "دوست دارمت"
به زبان راندی ، لحن خوش تو رنگِ صداقت داشت
حرف تو باورم شد و شک برخاست ، در ابتدا اگر که ظنین بودم
پیرانه سر
به عشق عنان دادن ، دل را اگر چه کرد جوان ، امّا
چون بوسه میزدی
به رخم از مهر ، شرمنده پیشِ چینِ جبین بودم
چیزی که در خیال نمی گنجید ، اندیشه جدایی و دوری بود
زیرا
به تو نگینِ گرانقیمت ، نزدیکتر ز نقشِ نگین بودم
امروز در زمینم و بر دوشم ، آوار دردها و مصیبتهاست
چون آدمم که قدر ندانستم ، روزی که در بهشتِ برین بودم
آغاز شد دوباره گرفت و گیر ، راهی نمانده تا بگریزم باز
در سایه حمایت تو ای بُت ، آسوده از تعرّض دین بودم !
در هجر تو
به مرگ نهادم دل ، اما امید، جان
به سرم می کرد
آشفته حال ، منتظر دیدار ، همچون نگاهِ باز پسین بودم
چندان که از تو جور و جفا دیدم ، لب وانشد
به شکوه مرا هرگز
من با تو پادشاه چه می گفتم ؟ آخر گدایِ خاک نشین بودم
یاران سست مهر، فراوانند ، بسیار نیز عهد شکن هر سو
خود را دهم تسلّی و میگویم ، شکر خدا که من نه چنین بودم!
افتاده ام ز چشم تو وگویم ، این یک دوروز ماندهی عمرم را
مانندِ روزهای نخست ای کاش ، در چشم تو عزیزترین بودم !
#محمد_قهرمان #به_خط_روشن_عشقگزیده غزل
به انتخاب
#علی_محمد_مودب و
#مبین_اردستانیکانال تخصصی کتابهای
#شعر و
#داستان :
https://telegram.me/joinchat/EdcRYkFeXyEXM8LbUypQ-A