قسمتی از گفتگوی من با من درباره بدن من
«مدرسه دخترانه سراسربین» و بیگانگی تنانهی زنانه
✍️مهدیس صادقی پویا 🔻 آن چه مرا به نگارش این مطلب وا داشته است، اضطرابی است بیسابقه و تمامعیار که در چند روز گذشته
از سر گذراندهام. این بار اما، در کنار این اضطراب، خشم و غم هم تجربه شده، و احساس سوگواری برای آن چه که
از دست رفته است، در این میان بر سرم گاهی خراب شده است.
از همین روی، بنا بر آن چه که مسئولیت فمینیستیام ایجاب میکند، متن پیش رو با ترکیب یک تجربه زیسته به خصوص (که البته میلیونها نفر
از همنسلانم در کنار من تجربهاش کردهاند)، و تخصص و گفتگوهایم در حوزه جنسیت و سکسوالیته برای تمام دختران جوانی مینویسم که سر خود را روی تنی مییابند که طبیعتاً باید
از آنِ آنها باشد، اما
از آنِ آنها نیست؛ برای تمام زنانی که با تجربه زن بودن بیولوژیک و هویت «زنانه» تلقین شده
از سوی جامعه و اجتماعات مختلف آن،
از کودکی زیستهاند، به مدرسه دخترانه رفتهاند و مُهر زن بودن، بر پیشانی آنها و در مدارک شناساییشان،
از روز نخست حک شده است؛ و امروز، هنگامی که چون من
از سی سالگی فراتر رفتهاند، نکاتی را در مییابند که شاید آنها را هم به ورطه مشابه اضطراب و خشم و غم بکشاند.
🔻شاید بتوان نخست، به این مسئله پرداخت که ارتباط میان رؤیتپذیری
بدن زنان و در عین حال پنهانسازی آن، چگونه قابل تحلیل است و چرا این ارتباط، منجر به ایجاد انضباطی میشود که مد نظر و مورد علاقه نظام کنترل جوامع مراقبتی است. رؤیتپذیریای که توسط دیگران انجام میشد، و پنهانسازیای که ما و همان دیگران، مسئولش بودند. بدنی که باید برای خود و غیر پنهان میشد، و این غیر، شامل نهاد ناظر البته نبود. این
بدن، سوژه رؤیت ناظر کنترلگر بود.
🔻شرم از بدن را میتوان محصول نظامی انضباطی و به نظر، تنبیهی دانست که تنانگی انقلابیِ دارای فاعلیت و عاملیت را بر نتابیده، و با برچسبزنی
از نخستین روز تولد زن به
بدن او، تلاش میکند تا کنترلی تمام و کمال بر آن به دست آورد. این کنترل، البته که نه تنها تلاشی یک جانبه
از سوی نهادهای حاکم مذهبی نیست، بلکه نتیجه دست به دست دادن تمام نهادهای قاعدهمند و دچار ساختار قدرت، بر مبنای هنجارهای اجتماعی است./بیدارزنی
@Shahr_Zanan@bidarzani#سلامت_جنسی#شرم_از_بدن🔻ادامه مطلب را در INSTANT VIEW بخوانید
👇🏼https://t.me/iv?url=http%3A%2F%2Fbidarzani.com/30271&rhash=3ec4f87be6d7d1