•|غُلامِحُسَـــــین|•

#مهدےصابرے
Канал
Логотип телеграм канала •|غُلامِحُسَـــــین|•
@Shahid_saberiПродвигать
136
подписчиков
6,39 тыс.
фото
1,16 тыс.
видео
1,81 тыс.
ссылок
کـانال رسمی شهید مدافع حریم ولایت میـــــرزا مــهدی صابــری "غلامحسین" فرمانده گروهان حضرت علی اکبر(ع) لشکـــــــــر ســـــــــــرافراز فــاطمیـون با مدیریت خانواده شــهید | ارتبـــاط با خادمین @Seyed_meisam76 | @karbala19427
اسپـانســر #ویژه ے ڪانال و گـروه شھید #مهدےصابرے

https://goo.gl/mTV6Jt

فروشـــــگاه بزرگ گلھای زندگی👶

پخش و تک فروشی سیسمونی #گلهای_زندگی با بیش از۳۵ سال سابقه کاری درخشان

آدرس:اصفھان، خیابان عبدالرزاق،بعدازتقاطع حکیم،جنب بانک ایران زمین

@Lifeflowers2040

کلکسیونی از نفیس ترین لوازم سیسمونی و پوشاک نوزاد

💫به روز ترین سیسمونی برای نونهالان خود را با بهترین کیفیت و قیمت از ما بخواهید....⭐️

🌟فروشگـــــاه بزرگ گلھای زندگی👶

https://t.center/lifeflowers2040
🌸اللهم عجل لولیڪ مولانا صاحب الزمان (عج)🌸

ضمن تبریڪ اعیاد شعبانیه بخصوص ولادت امام زمان (عـج) در نظر داریم تا روز نیمه ۍ شعبان چلہ ۍ زیارت #آل_یاسین برای سلامتی و تعجیل در امر فرج را در ڪانال فرمانده شھید #مهدےصابرے برگزار کنیم.

از شما عاشقان مڪتب شھادت خواستاریم در این چله شرڪت کنید.

👤 @yaaas3189

https://t.center/shahid_saberi

اللهم عجل لولیک الفرج مولانا صاحب العصر و زمان🌤
جمڪران.... بہ یاد شھید #مهدےصابرے

"علےاڪبر #فاطمیون"

ارسالے از اعضا

ڪانال فرمانده شھید«مھدی‌صابری»
telegram.me/joinchat/BsmY8DzPRVKd4da7nNHsGw
💠شــــــب خاطــــــره


زمستان سال نود و یک دعوت شدیم خانه‌ی یکی از اقوام که از قضا ماهواره هم داشتند

همین موضوع باعث شد تا «رضا» درباره اهداف شبکه‌های ماهواره‌ای واسه صاحب‌خانه و بقیه صحبت کنه

توضیحاتی در مورد چگونگی تشکیل این شبکه‌ها،منابع مالیشون،اهدافشون و حامیانشون داد

توی اون مهمونی تعدادی از افراد حاضر که از لحاظ نسبی رابطه دوری با ما داشتن هم بودن و صحبت‌های رضا را هم گوش می کردن

چند نفری شروع کردن به مسخره کردن رضا که فلانی ، توی فلان جا مغز تو شستشو دادن ، تو کله شما کردن که ماهواره فلان و فلان….

بعد از مهمانی ، من با«رضا» تند برخورد کردم که چرا شروع می‌کنی از این حرف‌ها می‌زنی که بخوان مسخره‌ات کنن؟و کلی توپ و تشر !!!!

اما رضا این جوری جواب داد: من وظیفه‌ام را انجام دادم ، در قبال این خانواده توضیحات رو دادم ، دیگه اون دنیا از من نمیپرسن که چرا دیدی و میدونستی اما چیزی نگفتی،من کار خودم و کردم ، به وقتش این حرف‌ها جواب می‌ده

خیلی برام جالب بود ، اون اصلاً به این فکر نمی‌کرد که دارن مسخره‌اش میکنن ، فقط به فکر انجام وظیفه‌اش بود


🔻ڪانال رسمے شہید #مهدے‌صابرے
🔺 telegram.me/joinchat/BsmY8DzPRVJlISmZRYZ3ZA
💠شــــــب خاطــــــره

پاے تلفڹ سجده ڪرد

بچہ ڪه بــہ دنیا آمد،پــدرم خبرش را تلفنے به او داد،اوڸ نگفتہ بود ڪه بچہ دختر است

فڪر ڪرده بود ناراحت می شود

وقتے گفته بود ،او هماڹ جا پاے تلفڹ سجده شڪر ڪرده بود

براے دیدڹ مڹ و بچہ آمد قزویڹ

از خوشحالے ایڹ ڪہ بچہ دار شده از هماڹ دم در بیمارستاڹ بہ پرستارها و خدمتڪارها پوڸ داده بود

یڪ سبد خیلے بزرگ گڸ گلایڸ و یڪ گردنبند هم براے مڹ آورد

🔻ڪانال رسمے شہید #مهدے‌صابرے
🔺 telegram.me/joinchat/BsmY8DzPRVJlISmZRYZ3ZA
🔻🔻🔻🔻
توپولوژی و اهمیت راهبردی  "خان طومان" 

🔻"خان‌طومان" از شهرک‌های مهم و استراتژیک در حومه "حلب" بوده  تروریست‌های بدنبال اشغال این شهرهستند تا بتوانند  برای تجهیز قوا و حرکت به منظور اشغال شهر " دمشق " اقدام کنند تا در مذاکرات آتی با قدرت بیشتری ظاهر شوند. 


🔻 این شهرک از یک موقعیت استراتژیک برخوردار است  و چون اطراف آن را کوه‌ها و دشت‌ها فراگرفته‌اند و ایجاد مراکز تسلیحاتی در زمره مراکز سوریه است و به همین دلیل که تروریست‌ها می‌توانستند از این تسلیحات برای دفاع از خود در برابر حملات هوایی استفاده کنند.


🔻 دومین دلیل اهمیت خان طومان ؛ نزدیکی این شهرک به بزرگراه مواصلاتی " حلب – دمشق " است که تروریست‌ها می‌توانستند با احاطه بر آن به سمت شهر " دمشق " حرکت کنند وقادر خواهند بود از این شهرک امدادرسانی و پشتیبانی را از شهرهای شمالی به مناطق مرکزی سوریه متصل کنند.


🔻ڪانال رسمے شہید #مهدے‌صابرے
🔺 telegram.me/joinchat/BsmY8DzPRVJlISmZRYZ3ZA
💠شــــــب خاطــــــره

مصطفی، می دوید بسمت "شهادت"

مصطفی، همیشه نمازهایش اول وقت بود ؛ حتی اگر در بدترین موقعیت بود سریع خودشو به نماز اول وقت میرسوند و منو هم همیشه به نماز اول وقت ، خوندن قرآن و زیارت عاشورا تشویق می کرد .

دعای دیگه ای که همسرم در خوندش اصرار داشت دعای عهد بود و هر روز صبح این دعا رو  میخوندیم و ایشون برای دعای عهد چله بسته بودند . 

یک اخلاق جالبی که شهید داشت این بود که هر کار خیر و ثوابی می کرد دوست داشت منو هم شریک کنه . 

وقتی که نماز می خوند من غرق در تماشای مصطفی می شدم که چطوری در پیش خدا خودش را خوار و کوچک می کنه و با التماس و اندوه نماز می خوند .

همیشه احساس می کرد از شهدا عقب است و برای کارهای خدایی و رضای خدا در حال دویدن بود و آرزو داشت هر چه زودتر به شهدا برسه . 

شب نوزدهم ماه مبارک رمضان دوتایی باهم به مسجد رفتیم تو مسیر برگشت آقا کمیل روی موتور به شوخی طوری که من متوجه نشم گفت این دفعه که رفتم دیگه بر نمی گردم و گفت تو هم همیشه مواظب خودت باش .

من پشت موتور گریه ام گرفت و آقا کمیل گفت گریه که نمی کنی؟ من هم چیزی نگفتم و سکوت کردم . 

یک شب قبل از اینکه آقا کمیل شهید بشه به من زنگ زده بود و داشتیم با هم صحبت می کردیم . به آقا کمیل گفتم یکشنبه میشه دو هفته ، هر دو هفته یه بار مرخصی می اومدی ، فردا میایی دیگه؟ آقا کمیل بغض کرد چون می دونست من از هیچ چیزی خبر نداشتم. نمی دونستم به عملیات شمالغرب رفته ، حین صحبت هاش صدای تیر می اومد ، بهش گفتم کمیل چه خبره؟
گفت بچه ها اومدن رزمایش... !

  آقا کمیل گفت قطع می کنم دوباره زنگ می زنم ؛ بدجوری گریه شون گرفته بود. باز زنگ زد و گفت : معلوم نیست کی بیام . گفتم سه شنبه چطور؟ گفتن معلوم نیست. گفتم پنجشنبه چطور؟ گفتن پنجشنبه به احتمال خیلی زیاد میام!

کمیل راست گفت ! 
یکشنبه شهید شد 
سه شنبه خبر شهادت ایشون رو آوردن 
و پنجشنبه به بابل برگشت ...

او دیگر آسمانی شده بود و من در حسرت آسمان ...

"همسر شهید مصطفی ( کمیل ) صفری تبار"


🔻ڪانال رسمے شہید #مهدے‌صابرے
🔺 telegram.me/joinchat/BsmY8DzPRVJlISmZRYZ3ZA
صابرین را "صابران" میشناسند

" من سی و سومین شهید روستای بیشه سر هستم . "


🔻ڪانال رسمے شہید #مهدے‌صابرے
🔺 telegram.me/joinchat/BsmY8DzPRVJlISmZRYZ3ZA
💠شــــــب خاطــــــره


همنام و رفیق شهید مصطفی کاظم زاده "سید" بود .

خیلی خوش سیما بود ، روحش از سیمایش هم جذاب تر بود .
اهل افغانستان بود ، ولی ساکن قم .

محرم سال ۹۳ توی حسینیه " مضیف العباس " باهاش اشنا شدم . خیلی ازش خوشم اومد . واسه همین یکی از بهترین چیزهایی رو که دوست داشتم ، بهش هدیه دادم .

کتاب " دیدم که جانم می رود " زندگی و خاطرات شهید " مصطفی کاظم زاده " .
یک بار باهم رفتیم بهشت زهرا (س) قطعه ۲۶ ردیف ۹۴ شماره ۹ .
سر مزار شهید " مصطفی کاظم زاده "

چند وقت بعد توی حرم مطهر حضرت معصومه (س) دیدمش .
حال و هوای عجیبی داشت .

میگفت : همنامه ، خیلی دوسش دارم .
اگه قبولم کنه ، باهاش رفیقم . خدا کنه اونم منو بعنوان رفیق بپذیره .

میگفت:هر وقت که بتونم ، پنجشنبه ها میرم سر مزارش .
چند وقتی گذشت ...

شدیدا عشق به جهاد و مبارزه در راه اسلام و شهادت پیدا کرده بود .
خودش میگفت از اقا " مصطفی " گرفته .

خیلی از بهترین دوستانش جلوی چشمش آسمونی شده بودند ، دلتنگی و عشق به شهادت امانش نداد .

برای اخرین بار اربعین رفت کربلا تا امضای شهادتش رو از امام حسین (ع) و حضرت ابوالفضل العباس (ع) بگیره ... .

فروردین سال ۱۳۹۴ ، چند روز بیشتر از ۲۰ ساله شدن سید مصطفی موسوی نگذشته بود ، که خبر دادند پس از قریب به ۲ سال مبارزه علیه جنایتکاران و تکفیری های داعش ، در عملیات "بصری الحریر" مفقود الاثر شده .

سرانجام ۹ ماه بعد ، ۷ بهمن ۱۳۹۴ از بی بی اذن برگشت گرفت و پیکر مطهرش به اغوش خانواده برگشت .

حالا دیگه مزار شهید "مصطفی کاظم زاده" در بهشت زهرای تهران ، و مزار "سید مصطفی موسوی" در بهشت معصومه (س) قم ، شده اند زیارتگاه من .

اخرش من هم :

" دیدم که جانم می رود "


خاطره ای از اقای سقایی

دوست شهید سید مصطفی موسوی و شهید مصطفی کاظم زاده .



🔻ڪانال رسمے شہید #مهدے‌صابرے
🔺 telegram.me/joinchat/BsmY8DzPRVJlISmZRYZ3ZA
صبح ازل به خاک تو پیشانی ام رسید

این سجده را فرشته به پای خدا نوشت

از ما سوال شد که اسیر تو می شویم؟

ما خواستیم و آیه ی «قالو بلی» نوشت ...


🔻ڪانال رسمے شہید #مهدے‌صابرے
🔺 @shahid_saberi
💠شــــــب خاطــــــره


سری که طبق کشان شد .

برای بازپس‌گیری شهرک شیعه‌نشین «زمانیه»، درگیری شدیدی رخ داد. در هر روز چندساعت آتش‌بس داشتیم. در یکی از این آتش‌بس‌ها متوجه غیبت یکی از نیروها شدیم .

مجتبی رفته بود جلو و رضا هم به دنبالش رفت تا برش گردونه و بگه جلوتر نرو ، چون منطقه دست دشمن بود .
ولی مجتبی روی موتور بود و نشنید ...
جلوتر که رفت تکفیری ها با میل گردی ، از سر مجتبی زدن و از روی موتور افتاد .

رضا هم بعد مجتبی اسیر شد ، جلوی مجتبی شکنجه اش کردن تا هر چی می دونه لو بده ...

صبح 6بهمن‌92 تونستیم شهرک زمانیه رو از دست تکفیری ها خارج کنیم و 9‌تروریست را به اسارت گرفتیم‌.

در جستجوی مفقودان، پیکر" رضا اسماعیلی " رو پیدا کردیم، آن هم در‌حالی‌که سر در بدن نداشت ... .


مادر شهید از خواب رضا می‌گوید که چند روز قبل از شهادت و تلفنی برای مادر تعریف می‌کند: «سرم را می‌خواستند ببرند اما یکی می‌گفت نگران نباش، اصلا دردی حس نمی‌کنی»

🔸می‌خواستم صورتش را ببوسم، پاهایش را آورده بودند ... .


🔻ڪانال رسمے شہید #مهدے‌صابرے
🔺 telegram.me/joinchat/BsmY8DzPRVJlISmZRYZ3ZA
یا علی (ع) ؛

من از جوان بی سر عقب مانده ام ...


🔻ڪانال رسمے شہید #مهدے‌صابرے
🔺 telegram.me/joinchat/BsmY8DzPRVJlISmZRYZ3ZA
بـــــــرام هیچ حــــســـــی شبیه تـــو نــــیـــســـت ...


🔻ڪانال رسمے شہید #مهدے‌صابرے
🔺 telegram.me/joinchat/BsmY8DzPRVJlISmZRYZ3ZA
💠شــــــب خاطــــــره


خاله ی مرتضی با فارسی شکسته با یه لهجه ی شیرین ؛ خیلی اروم و مودب میگه مرتضای ما "سقا" بود..

میگم: چرا معروف بود به سقا؟؟

میگه: مرتضا همه جا تو همه ی مراسمها و مهمونیها و هيات و...عشقِ این رو داشت که آب پخش کنه..
کافی بود بفهمه یکی تشنه شه سریع براش اب می اورد..
دوستاش میگفتن تو جنگ هم وقتی تشنگی فشار می اورد مرتضی زودتر از همه اب فراهم میکرد..

خلاصه به عشق اقا اباالفضل (ع) معروف شد به "سقا"

میگم: خوشبحالش پس حسابی الان در جوار عمو جانمان حضرت عباس داره عشق میکنه...
شايد هم تشنه شهيد شد..

خاله ش؛ اروم و غمگین اشکهاش رو پاک میکنه و مادر شهید رو بهم معرفی میکنه و به زبان اردو به مادر شهید یه چیزی میگه...

مادر شهید کمی فارسی بلده و میگه مرتضی ایران بزرگ شده...عاشق اهل بیت بود...خیلی اهل کمک کردن به دیگران بود...

آه میکشه...


" مرتضی حیدری " شهیدی از دیار پاکستان..چند سالی مهمان ایرانی ها بود...

فرشته ای که طاقت دوری اسمان نداشت...


🔻ڪانال رسمے شہید #مهدے‌صابرے
🔺 telegram.me/joinchat/BsmY8DzPRVJlISmZRYZ3ZA
خانه خراب عشقم و سرباز زینبم

در به در مجالس سالار زینبم ...

شهید " مرتضی حیدری " از شهدای تیپ زینبیون

🔻ڪانال رسمے شہید #مهدے‌صابرے
🔺 telegram.me/joinchat/BsmY8DzPRVJlISmZRYZ3ZA
💠شــــــب خاطــــــره


خاطره اى از يک شهيد 🔻

يه شب نيمه هاى شب بود و بچه ها خوابيده بودن...
ازصداى ناله يکى ازبچه ها بقيه بيدارشدن...
يکى رفت روسرش بيدارش کرد گفت چيه سيدخواب بد ديدى؟

زد زيرگريه هرچى گفتن چي شده فقط گريه ميکرد...
تااينکه گفت خواب بى بى زينب رو ديدم...
همه گفتن خوش بحالت اينکه گريه نداره...
حالا بى بى چى گفت بهت؟

باگريه گفت بى بى فرمودن مااهل بيت به شما بچه شيعه ها افتخار ميکنيم...
يهو ديدم دست راست بى بى خونى ودست چپ مبارکش سياه وکبوده...

گفتم بى بى جان مگه مابچه شيعه هاى حيدرى مرده باشيم که دستاى مبارکتون اينجور باشه...

چيشده بى بى جان؟
ايشون فرمودن پسرم وقتى دشمن گلوله اى به سمت شماشليک ميکنه بادست راستم جلو اون گلوله رو ميگيرم تا به شما نخوره واسه همين خونى شده و زمانى که شما گلوله اى به سمت دشمنان شليک ميکنين بادست چپ هدايتش ميکنم تابه هدف بخوره واسه همين دست چپم کبودشده...

سه روزبعدسيدمصطفى حسينى که خواب حضرت زينب رو ديده بودشهيد شد ...

شادى روح شهدا صلوات...


🔻ڪانال رسمے شہید #مهدے‌صابرے
🔺 telegram.me/joinchat/BsmY8DzPRVJlISmZRYZ3ZA
" یا زینب کبری (س)"

من عشق تو را از پدرم یاد گرفتم
کار پدران را پسران یاد بگیرند


اولاد ، فداى حرم عمه ى سادات
اى کاش تمام پدران یاد بگیرند

🔻ڪانال رسمے شہید #مهدے‌صابرے
🔺 @shahid_saberi
💠شــــــب خاطــــــره

قسمت اول:پاکسازی الدخان و شکار نوریه

زمستان ۹۲ ؛ الدخان رو محاصره کرده بودیم ، چیزهای عجیبی هم به فراوانی میدیدیم .
بی انگیزگی ارتش ... انگیزه های ناخالص در دفاع وطنی ... بی تجربگی بچه های فاطمیون و ...

الان که فکر می کنم میبینم همش طبیعی بود . هسته های مقاومت در سوریه تازه راه افتاده بود .

حالا دیگه " مقاومت " در سوریه درخت تناوری شده که ریشه هاشو در اسراییل فرو خواهد کرد بزودی ...

مشکلاتی هم داشتیم ...
یکی از سخت ترین مشکلات جلو راهمون قناص ها بودن ...
قناص ها تک تیراندازانی هستن که جای حساسی رو بعنوان شکارگاه انتخاب می کنند و با یک تیر حریف رو از بین می برند.

واقعا تو جنگ های شهری دفاع در برابر قناص سخته ؛ چون جاشو نمی دونی و ناغافل با یک تیر شکارش میشی ...

خصوصا که جدیدا تفنگ های قناص زنی قوی و دقیقی ساخته شده و به وفور بدست همه رسیده ...

ورودی دخانیه سه راهیه مشهوری بود و چند قناص تروریست ها اونجا مستقر بودن ؛ تا نیروهامون می خواستن نفوذ کنند میزدند .

تک تکشونو شناسایی کردیم و زدیم .
ولی اون گلوله های دقیق تموم نمیشد ...
یک نفرشون مونده بود و پیدا نمیشد !!!
قتلگاهی شده بود . حدود ۷۰ نفر از نیروهای سوری رو زده بود ...

از بچه های فاطمیون هم زده بود .
شاید ۲۰ نفر که حدودا ۱۰ نفرشون شهید شدن ...

خیلی دقیق می زد؛ خودش یه لشکر بود ...
یواش یواش آوازش منتشر شده بود ...

اسمش نوریه بود؛ یک زن ۲۶ ساله !
میزد ... حرفه ای هم میزد ...
همه رو کلافه کرده بود .
همه جا صحبت از نوریه بود .
عملا تا این بود ورود به دخانیه میسر نبود ... .


🔻ڪانال رسمے شہید #مهدے‌صابرے
🔺 telegram.me/joinchat/BsmY8DzPRVJlISmZRYZ3ZA
شب خاطره ی ، امشب ...

قسمت اول:آزاد سازی الدخان و شکار نوریه ، توسط شیر بچه های لشکر فاطمیون

🔻ڪانال رسمے شہید #مهدے‌صابرے
🔺 telegram.me/joinchat/BsmY8DzPRVJlISmZRYZ3ZA
💠شــــــب خاطــــــره

از ۲۰ تا پرستو فقط ۳تامون سرپا هستیم ...

مسیر برگشت بچه ها، تقریبا بسته شده بود؛ با پی ام پی (نفربر) خودمون را به نزدیک روستای الخوابی رساندیم ؛ تقریباً الخوابی هم سقوط کرده بود؛ دشمن با  گلوله از ما استقبال می کرد؛ باطری بیسم اش تقریبا تمام  شده بود! مجتبی ؛مجتبی؛ ابو علی !!

مجتبی جان خودتون را به منبع آب برسونید ما آنجا با پی ام پی (نفربر) منتظرتون هستیم .

صدای خش خش بیسیم بی رمقش آخرین جملات سید مجتبی را به سختی ، به ما رساند؛  هنوز آخرین کلماتش که از گلوی خسته و تشنه اش می آمد تو گوشم می پیچد : حاجی ما محاصره شدیم …..

از ۲۰ تا پرستو فقط ۳تامون سرپا هستیم.

..ودیگر هیچ .

مجتبی ؛مجتبی ؛ ابو علی ….. مجتبی ؛مجتبی ؛ ابو علی ….     مجتبی ؛مجتبی ؛ ابو علی ….

سید مجتبی اگر صدای من را می شنوی شاسی بیسیم را فشار بده!

مجتبی ؛مجتبی؛ ابو علی ….. مجتبی ؛مجتبی؛ ابو علی ….     مجتبی ؛مجتبی؛ ابو علی ….

مجتی جان می دونم باطری بیسم ات شارژ نداره !

اگر صدای من را می شنوی شاسی بیسیم را فشار بده!

مجتبی جان  اگر هنوز زنده ای شاسی بیسیم را فشار بده؛ سید مجتبی تو رو خدا شاسی را  فشار بده ….

از بالا دیدیم که تکفیری ها سید مجتبی را دوره کردن؛ رسیدن بش؛ دیگه داشت اسیر می شد؛وقتی خوب دشمن دورش جمع شد درست همان لحظه ای که دشمن از به دام افتادن یکی از شیرمردان فاطمی خوشحال بود؛ سید مجتبی ضامن نارنجک را؛ رهاکرد …
تکه های گوشت بود که از آسمان مثل باران بر زمین می بارید….
شب عملیات سید مجتبی  حسینی، فرمانده دلاور گروهان تیپ قهرمان فاطمیون برای سلامتی بچه ها اسپند دود می کرد!
همان طور که بچه ها نشسته بودند ؛ سینه می زدند و عشق بازی با ارباب خود می کردند؛ سید مجتبی آتش اسپند را بالای سر تک تک بچه ها می گرداند و با دود معطرش؛ قربون و صدقه آنها می رفت ؛
ای کاش آن شب یک نفر اسپند را دور سر خودش هم می گرداند….

تاریخ شهادت : 1394/1/31

🔻ڪانال رسمے شہید #مهدے‌صابرے

🔺 telegram.me/joinchat/BsmY8DzPRVJlISmZRYZ3ZA
Ещё