ماه رمضان را آمده بود خانه...
به علی میگفت :
«امسال ماه رمضون از خدا احدی الحسنیین راخواستم؛یاشهادت یا زیارت.»
هر شب با موتور علی می رفتند دعای ابوحمزه، هر سی شب ! وقتی دعا را می خواندنـد، توی حال خودش نبود، ناله میزد، داد می کشید ، استغفار می کرد ، از حال می رفت.
از دعا که برمی گشتند،گوشی ی حیاط، می ایستاد نماز شب می خواند. زیر انداز هم نمی انداخت، هنوز دستش خوب نشده بود؛نمی توانست خوب قنوت بگیرد،باهمان حال، العفو میگفت، گریه می کرد، میگفت « ماه رمضون که تموم بشه، من هم تموم میشم.»
#شهید_مصطفی_ردانیپور#رمضان یادگاران جلد هشت
کتاب
شهید ردانی پور، ص ۷۵
@shahid_saberi