#شهید_مدافع_حرم_میرزا_مهدی_صابری_لشگر_فاطمیون 🔸نحوه شهادت
شهید میرزا "
مهدی صابری"
🔻🔹گرفتن «تل قرین» که اهمیت فوق العادهای در از بین بردن کمربند حائل رژیم صهیونیستی در بلندیهای جولان داشت با غیرت حیدری بچه های "
فاطمیون" میسر شد و این پیروزی آسان بدست نیامد
🔻🔸جنگ بچهها خاکریز به خاکریز نبود، بلکه تن به تن با تکفیریها گلاویز شده و بچههای خط شکن به فرماندهی
شهید "
مهدی صابری" سینه به سینه تکفیریها زد و خورد میکردند
🔻🔹تکفیریها که پاتک شدیدی را برای پس گرفتن تل قرین شروع کرده بودند از آسمان و زمین آتش سنگینی میریختند و بچه های "
فاطمیون" از بس با دوشکا و سلاحهای سنگین 23 شلیک کرده بودند که این سلاحها هم از کار افتاده بود
🔻🔸سختی و شدت جنگ، توان بچه های "
فاطمیون" را بریده بود و بدتر از همه نداشتن مهمات و از کارافتادگی سلاحها، دشمن را امیدوار کرده بود
🔻🔹تنها اسلحهای که با آن نفرات دشمن را به درک میفرستادند کلاش بود که با پایان یافتن آخرین گلولههای بچه های "
فاطمیون" عملا آن را هم از دست داده بودند اما آن طرف مجهز بود به آخرین سلاحهای مدرن هدیه اسرائیل
🔻🔸در این میان
شهید "
مهدی صابری" هم فرماندهی میکرد و هم به جهت اینکه آشنایی کاملی به مهارتهای پزشکی و پرستاری داشت به مداوای مجروحین میپرداخت و یکجا بند نمیشد»
🔻🔹همه بخاطر تمام شدن مهماتمان در اوج ناامیدی بودند، که ناگهان دیدند، که
شهید #فاتح_معاون_سردار_شهید_توسلی یک چفیه پر از نارنجک برایشان آورد
🔻🔸هدیهای بود از طرف «ابوحامد(توسلی)» و در آن شرایط سخت خدا میداند که این هدیه چه اندازه شور و شعف در دل "میرزامهدی" و بچههای خط شکن ایجاد کرد
🔻🔹از آنجا که بچهای "
فاطمیون" نسبت به تکفیریها در موضع بالاتری قرار داشتند و آنها هم در چندمتری آنها در پایین تپه در حال بالا آمدن بودند (گویا فهمیده بودند مهمات نیروها به پایان رسیده و کار بچها تمام است) بچه ها معطل نکردند و شروع کردند به انداختن نارنجکها
🔻🔸با هر نارنجکی که "بچه ها" پرتاپ میکردن؛ جمعی از آنها راهی دوزخ میشدند، اما انگار تعدادشان کم نمیشد، بیش از صد نفر از تروریست ها را بچه های "
فاطمیون" به هلاکت رسونده بودن؛ اما مثل مور و ملخ زیاد میشدند و بالا میآمدند آنها اهمیت تپه را میدانستند و نمیخواستند شکست را قبول کنند
🔻🔸در همین حین از جناح دیگری دشمن قصد نفوذ و قیچی بچهها را داشت که
شهید "
مهدی صابری" این شیرمرد با تیزهوشی فهمید و در حالی که بقیه افراد از او بی خبر بودند به همراه یکی دیگر از نیروها غریبانه در مقابل وحشیهای تکفیری صف آرایی میکرد و جنگ نفر به نفر شروع میشود
🔻🔹شهید "
میرزا مهدی" "علی اکبر" گونه جنگ شدیدی را آغاز میکند دشمن که عقبنشینی کرده و تنها راه چاره را انداختن خمپاره میداند که در این بین ترکش خمپاره
مهدی را زخمی میکند؛ بچه های "
فاطمیون" در صحنه نبرد بودند که دیدند "
میرزا مهدی" خودش را با تن مجروح به آنها رساند
🔻🔸تا نگاه فرمانده به "
میرزا مهدی" می افتد؛ می بیند لبهایش از شدت تشنگی خشک شده و دریغ از یک قطره آب برای آرام شدن او؛ میگوید: "
مهدی جان" شما دیگر برگرد عقب بچهها هستند و شما هم زخمی شدهاید، خون زیادی از شما رفته و توان شما را گرفته است
🔻 🔹مهدی با حالتی مظلومانه می گوید: "نـــــه" برگشتن من در این شرایط سخت، "عین نامردی" است، فرمانده اش که میبیند زیر بار نمیرود نگاهش را برگرداند، که یک دفعه دید یکی از بچهها فریاد کشید "
مهدی،
مهدی" را زدند
🔻🔸تا نگاه "فرمانده" مجددا به
مهدی افتاد دید؛
مهدی با صورت به زمین خورد سه گلوله همزمان سینه و پهلو و گردن
مهدی را درید و خون فواره زد
🔻🔹ایام فاطمیه بود و سالگرد شهادت "حضرت زهرا(س)" که
مهدی مهمان مادر شد،
شهید "میرزامهدی" در فاطمیه زهرایی شد؛جوان برومندی که عاشق حضرت علی اکبر علیه السلام بود و با لب تشنه به "علی اکبر لیلا" پیوست و به آرزوی دیرینش رسید
🔹🔹مهدی صابری@Shahid_Saberi